01-25-2009, 07:56 PM
سلام
من زیاد اهل خاطره نویسی و یا تعریف آن ها نیستم(می توانید از دوستان نزدیکم بپرسید) اما نمی دانم با دیدن این پست دوست داشتم یکی از خاطرات کلاسی خودم رو برایتان بگم:
تازه دوره های نجوم 1 پژوهشسرای دانش آموزی شروع شده بود و من هم تازه شده بودم مدرس!
من روز های دوشنبه کلاس داشتم از روز شنبه لباسام حاضر و آماده بود و راستیتش شدید هم به خودم مغرور بودم و خیلی محکم کلاس رو شروع می کردم اصولا هم سوالی رو بی جواب نمی گذاشتم یک روز یکی از شاگردان سابق و استاد نجوم حاضر! بعد از کلاس گفت آقای الستی اگر موقع رصد بازون بیاد باید چه کار کنیم؟
منم که برای اولین بار نتونستم جوابشو بدم یک لحظه زیر زانو هام شل شد !
بعد از کلی فکر کردن دیدم ای بابا سر کار بودم!!!
وقتی داره بارون می آد که هوا ابریه!
البته اون دوستم خودش گفت اگرنه من تا فردا صبح هم چیزی نمی فهمیدم!
بعد از آن تجربه ای شد که دیگر خودم رو در کلاس ها نگیرم تا این شکلی 2ساعت سر کار نباشم!
من زیاد اهل خاطره نویسی و یا تعریف آن ها نیستم(می توانید از دوستان نزدیکم بپرسید) اما نمی دانم با دیدن این پست دوست داشتم یکی از خاطرات کلاسی خودم رو برایتان بگم:
تازه دوره های نجوم 1 پژوهشسرای دانش آموزی شروع شده بود و من هم تازه شده بودم مدرس!
من روز های دوشنبه کلاس داشتم از روز شنبه لباسام حاضر و آماده بود و راستیتش شدید هم به خودم مغرور بودم و خیلی محکم کلاس رو شروع می کردم اصولا هم سوالی رو بی جواب نمی گذاشتم یک روز یکی از شاگردان سابق و استاد نجوم حاضر! بعد از کلاس گفت آقای الستی اگر موقع رصد بازون بیاد باید چه کار کنیم؟
منم که برای اولین بار نتونستم جوابشو بدم یک لحظه زیر زانو هام شل شد !
بعد از کلی فکر کردن دیدم ای بابا سر کار بودم!!!
وقتی داره بارون می آد که هوا ابریه!
البته اون دوستم خودش گفت اگرنه من تا فردا صبح هم چیزی نمی فهمیدم!
بعد از آن تجربه ای شد که دیگر خودم رو در کلاس ها نگیرم تا این شکلی 2ساعت سر کار نباشم!