آیاتی که سماوات دارند ( آسمان ها )
#1
در این سوژه میخوایم در مورد آیاتی که سماوات دارند بحث کنیم
من به ترتیب این آیات رو می نویسم !
حدود 126 آیه با این کلمه وجود دارد
شما هم می توانید کمک کنید و بحث بفرمایید

سوره اول بقره در آیات 29-33-107-116-117-164-255-255-284 دارای کلمه سماوات می باشد به معنی آسمان ها
پاسخ
#2
آیه 29 سوره بقره

[عکس: 29.gif] هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ [عکس: 29.gif]


اوست كسى كه آنچه در زمين است، همه را براى شما آفريد، سپس به آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان تنظيم كرد و او به هر چيزى داناست

البته این آیه مربوط به هفت آسمان می شود که بعدا در همان سوژه مورد بحث قرار خواهد گرفت

------------------------------------------------------------------

آیه 33 سوره بقره

[عکس: 33.gif] قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ [عکس: 33.gif]

گفت: اى آدم! آنان (فرشتگان) را از نام‏هاى آنها آگاه ساز. پس همين كه از نام آنها آگاهشان نمود، فرمود: آيا به شما نگفتم كه من نهان آسمان‏ها و زمين را مى‏دانم، و مى‏دانم آنچه را آشكار مى‏كنيد و آنچه را پنهان مى‏داشتيد


به نظر من این آیه بسیار عجیب است بویژه این که بعد از آیه مهم 30 بقره آمده !! حتما مطالعه بفرمایید که بسیار جذاب است
تفسیر المیزان :
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=18395&AyeID=40
پاسخ
#3
آیه 107 سوره بقره

[عکس: 107.gif] أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ [عکس: 107.gif]

آيا نمى‏دانى كه فرمانروايى آسمان‏ها و زمين از آن خداست و شما را جز خدا سرپرست و ياورى نيست

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

آیه 116 و 117 سوره بقره

[عکس: 116.gif] وَقَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَل لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ [عکس: 116.gif]

و گفتند: خدا فرزندى گرفته، [در حالى كه‏] او منزّه است، بلكه هر چه در آسمان‏ها و زمين است از آن اوست و همه فرمانبر اويند

تفسیر نور
او نه تنها مالك همه‏ى موجودات است، بلكه خالق آنهاست، آن هم بطور بديع و بدون نقشه قبلى. پس او چه نيازى به فرزند دارد؟! هرگاه وجود چيزى را اراده كند، به او مى‏گويد: باش! وفوراً خلق مى‏شود. به تعبير حضرت رضا عليه السلام : خداوند در كار خويش حتّى نيازمند گفتن كلمه »كُن« نيست، اراده‏ى او همان وآفريدن همان. <410> در اين چند آيه، با قدرت الهى آشنا شديم: «للّه‏المشرق والمغرب» مشرق و مغرب براى اوست. «له مافى‏السّموات والارض» آسمان‏ها وزمين براى اوست. «كلٌ له قانتون» همه براى او متواضع وفرمان بردار هستند. «بديع‏السموات والارض» پديد آورنده آسمان‏ها وزمين اوست. «كن فيكون» به فرمان او هر چيز موجود مى‏شود. همچنان كه خداوند در يك آن مى‏آفريند، در مقام قهّاريّت نيز مى‏تواند در يك آن همه چيز را از بين ببرد. چنانكه در آيه 19 سوره ابراهيم فرموده: «ان يشأ يذهبكم و يأت بخلق جديد» ايمان به چنين قدرتى، كه وجود و عدم همه چيز بدست اوست، به انسان توانايى فوق‏العاده مى‏دهد و او را از يأس و نااميدى باز مى‏دارد. 1- آفرينش خداوند، همواره بديع وابتكارى است. «بديع» 2- خداوند مى‏تواند در يك لحظه همه هستى را بيافريند؛ «كن فيكون» هرچند حكمتش اقتضا مى‏كند كه سلسله علل در كار باشد وبه تدريج خلق شوند.

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

[عکس: 117.gif] بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ [عکس: 117.gif]

پديد آورنده‏ى آسمان‏ها و زمين است و چون چيزى را اراده كند همين كه بگويد: باش، مى‏شود


تفسیر نور
اهل كتاب و مشركان، هركدام به نوعى براى خداوند فرزندى مى‏پنداشتند؛ يهود مى‏گفت: عُزَير فرزند خداست. <407> نصارى نيز حضرت عيسى را فرزند خدا معرّفى مى‏كردند <408> و مشركان، فرشتگان را فرزندان خدا مى‏دانستند. <409> اين آيه ردّى است بر اين توهّم غلط ونابجا، وذات خداوند را از چنين نسبتى منزّه مى‏داند. خدا را با خود مقايسه نكنيم. اگر انسان نياز به فرزند دارد بخاطر موارد ذيل است: 1- عمرش محدود است و ميل به بقاى خويش و نسل خويش دارد. 2- قدرتش محدود است و نيازمند معاون و كمك كننده است. 3- نيازمند محبّت و عاطفه است و لازم است مونسى داشته باشد. ولى خداوند از همه‏ى اين كمبودها و نيازها منزّه است، بلكه هرچه در آسمان‏ها و زمين است، همه در برابر او متواضعند. 1- خدايى كه همه آسمان‏ها و زمين در برابر او تسليم هستند، چه كمبودى دارد تا از طريق فرزند گرفتن آنرا جبران كند؟! «بل له ما فى السموات» 2- خشوع وتواضع، در برابر كسى سزاوار است كه تمام هستى از آن اوست، نه بت‏ها و طاغوت‏هايى كه از آفريدن حتّى يك مگس نيز عاجزند و قدرت نفع و ضررى ندارند. «كلّ له قانتون»
پاسخ
#4
آیه 164 سوره بقره

[عکس: 164.gif] إِنَّفِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاء مِن مَّاء فَأَحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَيْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ [عکس: 164.gif]

ترجمه مجتبوی
همانا در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و شد شب و روز، و كشتى‏ها كه در دريا به سود مردم روان مى‏شوند، و آبى كه خدا از آسمان فرو فرستاد و با آن زمين را پس از مُردگى‏اش زنده كرد و از هر جنبنده‏اى در آن پراكند، و گرداندن بادها و ابر رام‏شده ميان آسمان و زمين، نشانه‏هايى است براى مردمى كه خِرد را به كار برند.

تفسیر نور
هماهنگى ميان عناصر طبيعت و اجزاى هستى و قوانين حاكم بر آنها، همه نشان‏دهنده‏ى حاكميّت وقدرت واراده‏ى خداى يگانه است. آفرينش آسمان‏ها و توسعه‏ى دائمى آنها <489> كه دست انسان تاكنون فقط به قسمتى از اوّلين آسمان رسيده، و استحكام <490> و طبقات هفتگانه <491> و نظام حاكم <492> و تناسبات و ارتباطات ميان هريك و بى‏ستون بودن <493> و حفاظت آنها <494> و حركات ستارگان در مدارهاى خود و فاصله هريك از آنها، همه نشانه‏هاى قدرت خداوند يكتاى حكيم است. سعدى مى‏گويد: آفرينش، همه تدبير خداوند دل است‏ دل ندارد، كه ندارد به خداوند اقرار كوه و دريا و درختان، همه در تسبيحند نه همه مستمعى، فهم كند اين اسرار عقل، حيران شود از خوشه زرين عنب‏ فهم، عاجز شود از حبّه ياقوت انار پاك وبى‏عيب، خدايى كه به تقدير عزيز ماه وخورشيد، مسخّر كند وليل ونهار كلمه «رياح» جمع «ريح» به معناى باد است، ولى در قرآن هر جا كلمه «ريح» آمده همراه قهر و عذاب است، مانند: «ريح صرصر» <495> ولى هرجا كلمه «رياح» آمده است، همراه باران و لطف الهى است. در حديث مى‏خوانيم: هرگاه بادى مى‏وزيد پيامبر صلى الله عليه وآله مى‏فرمود: «الّلهم اجعلها رياحاً و لا تجعلها ريحاً» خداوندا! اين باد را رياحِ رحمت قرار ده، نه ريحِ عذاب. <496> 1- شناخت طبيعت، يكى از راههاى خداشناسى است كه شناخت او، قدرت، حكمت و يكتايى او را در بر دارد. «الهكم اله واحد... فى خلق السموات... لايات» 2- خداوند، نظير و شبيه ندارد و مركب از اجزا نيست. «اله واحد» 3- هم طبيعت و هم صنعتِ دست ساختِ انسان، از اوست. «خلق السموات و الارض... والفلك» 4- هر موجودى در جهان هستى، آيه‏اى از آيات كتاب خداوند در طبيعت است. «لايات» برگ درختانِ سبز، در نظر هوشيار هر ورقش دفترى است، معرفت كردگار 5 - تنها خردمندان از نگاه در هستى، درس خداشناسى مى‏گيرند. «ان فى خلق السموات... لايات لقوم يعقلون»
پاسخ
#5
آیه 255 سوره بقره

[عکس: 255.gif] اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ [عکس: 255.gif]

ترجمه مجتبوی
خداى يكتا- الله- جز او خدايى نيست، زنده پاينده است، او را نه خواب سبك فرا گيرد و نه خواب گران او راست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است. كيست آن كه جز به خواست و فرمان او نزد وى شفاعت كند؟ آنچه پيش رو و آنچه از پشت سر ايشان است مى‏داند، و به چيزى از علم او دست نيابند مگر بدانچه خود خواهد. كرسى- دامنه علم و قلمرو فرمانروايى- او آسمانها و زمين را فرا گرفته است، و نگاهداشت آنها بر او دشوار نيست و اوست والا و بزرگ.

تفسیر نور
به مناسبت وجود كلمه‏ى «كرسى» در آيه، رسول اكرم صلى الله عليه وآله اين آيه «آيةالكرسى» ناميد. در روايات شيعه و سنى آمده است كه اين آيه به منزله‏ى قلّه قرآن است و بزرگترين مقام را در ميان آيات دارد. <678> همچنين نسبت به تلاوت اين آيه سفارش بسيار شده است، از على عليه السلام نقل كرده‏اند كه فرمود: بعد از شنيدن فضيلت اين آيه، شبى بر من نگذشت، مگر آنكه آيةالكرسى را خوانده باشم. <679> در اين آيه، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است. به همين سبب آيةالكرسى را شعار و پيام توحيد دانسته‏اند. هر چند در قرآن بارها شعار توحيد با بيانات گوناگون مطرح شده است، مانند: «لااله الاّ اللّه» <680> ، «لااله الاّ هو» <681> ، «لااله الاّ انت» <682> ، «لااله الاّ انَا» <683> ، ولى در هيچ كدام آنها مثل آيةالكرسى در كنار شعار توحيد، صفات خداوند مطرح نشده است. صفات خداوند دو گونه‏اند، برخى صفات، عين ذات او هستند و قابل تجزيه از ذات الهى نمى‏باشند. مانند: علم، قدرت و حيات. امّا برخى صفات كه آنها را صفات فعل مى‏نامند، مربوط به فعل خداوند است، مثل خلق كردن و عفو نمودن. منشأ اينگونه صفات، اراده الهى است كه اگر بخواهد خلق مى‏كند، ولى درباره‏ى صفات ذات اين را نمى‏توان گفت كه اگر خداوند بخواهد مى‏داند و اگر نخواهد نمى‏داند. اگر بخواهيم صفات ذات را تشبيه كنيم، بايد بگوئيم عالم و قادر بودن براى خداوند، نظير مخلوق بودن براى انسان است. هرگز صفت مخلوق بودن از انسان جدا نمى‏شود، همانگونه كه هرگز صفت علم از خداوند جدا نمى‏شود. كلمه «اله» درباره هر معبودى بكار مى‏رود، خواه حقّ و يا باطل، «أفرايت مَن اتّخذ الهه هواه» <684> ولى كلمه «اللّه» نام ذات مقدّس الهى است. معبودانِ غير از خدا، از آفريدن مگسى عاجزند؛ «لن يخلقوا ذباباً» <685> و آنان كه به پرستش غير خدا مى‏پردازند، از بلنداى توحيد به دره‏هاى خوفناك سقوط مى‏كنند. «ومن يشرك باللّه فكانّما خرّ من‏السماء فتخطفه الطّير» <686> «لااله الاّ اللّه» اوّلين صفحه شناسنامه‏ى هر مسلمان است. اوّلين شعار و دعوت پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله نيز با همين جمله بود: «قولوا لااله الاّ اللّه تفلحوا» <687> همچنان كه فرمود: «من قال لااله الاّ الله مخلصاً دخل الجنّة واخلاصه بها ان تحجزه لااله الاالله عمّا حرمّ اللّه» هركس خالصانه شعار توحيد سر دهد، وارد بهشت مى‏شود و نشان اخلاص او آن است كه گفتن »لااله الاّ اللّه« وى را از حرامهاى الهى دور سازد. <688> امام صادق عليه السلام فرمودند: «قول لااله الاّاللّه ثمن الجنة» <689> گفتن »لااله الاّ اللّه« بهاى بهشت است. همچنان كه امام رضا عليه السلام در حديث قدسى نقل كرده‏اند: «كلمة لااله‏الاّاللّه حصنى» <690> كلمه‏ى توحيد، دژ مستحكم الهى است. آرى، توحيد، مايه‏ى نجات و رستگارى انسان است. البتّه همانگونه كه مى‏گويند هركس به دانشگاه يا حوزه علميه قدم گذاشت، دانشمند شد. يعنى به شرط اينكه تمام دروس لازم را بخواند. گفتن «لااله الاّ اللّه» نجات دهنده است، امّا با داشتن شرايطش كه در جاى خود بدان اشاره خواهد شد. اعتقاد به توحيد، همه‏ى قدرت‏ها و جاذبه‏ها را در چشم انسان كوچك و حقير مى‏كند. نمونه‏اى از آثار تربيتى توحيد همين است كه مسلمانان در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت سجده نمى‏كردند. در دربار نجاشى پادشاه حبشه، پناهندگان مسلمان گفتند: «لانسجد الاّ للّه» ما به غير خدا سجده نمى‏كنيم. <691> دحيه كلبى يكى ديگر از مسلمانان در كاخ قيصر روم، سجده نكرد و در جواب كاخ نشينان گفت: «لااسجد لغيراللّه» من براى غير خداوند سجده نمى‏كنم. <692> آرى، توحيد انسان را تا آنجا بالا مى‏برد كه حتّى بهشت و دوزخ نيز براى او مطرح نمى‏شود. امامان معصوم عليهم السلام نيز براى تربيت چنين انسان‏هايى تلاش مى‏كردند. على عليه السلام فرمودند: «لاتكن عبد غيرك و قد جعلك اللّه حراً» <693> ، بنده ديگرى مباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است. لازم است مسلمانان هر روز و در هر جا با صداى بلند، اذان بگويند وفرياد آزادى از بندگى خدايان دروغين و طاغوت‏ها را سر دهند. و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدايى، با طنين توحيد «لااله الاّ اللّه» آشنا سازند. «هوالحىّ» در فراز هفتادم دعاى جوشن كبير، حىّ بودن خداوند را اينگونه مطرح مى‏كند: «يا حيّاً قبل كلّ حىّ، يا حيّاً بعد كلّ حىّ، يا حىّ الذّى ليس كمثله حىٌّ، يا حىّ الذّى لايشاركه حىٌّ، يا حىّ الذّى لايحتاج الى حىّ، يا حىّ الذّى يميت كلّ حىّ، يا حىّ الذّى يرزق كلّ حىّ، يا حيّا لم يرث الحيوة من حىّ، يا حىّ الذى يحيى الموتى، يا حىّ يا قيّوم» آرى، خداوند زنده است، قبل از هر زنده‏اى و بعد از هر زنده‏اى. در زنده بودن، وى را نظير و شريكى نيست و براى زنده ماندن، نيازمند ديگرى نيست. او زندگان را مى‏ميراند و به همه زنده‏ها روزى مى‏بخشد. او زندگى را از زنده‏اى ديگر به ارث نبرده، بلكه به مردگان نيز زندگى مى‏بخشد. او زنده و پا برجاست. معناى حيات درباره ذات پروردگار با ديگران فرق مى‏كند و مانند ساير صفات الهى، از ذات او جدايى ناپذير است و در آن فنا راه ندارد؛ «و توكّل على الحىّ الّذى لايموت» <694> او در حيات خويش نيازمند تغذيه، توليد مثل، جذب و دفع، كه لازمه حيات موجوداتى همچون انسان و حيوان وگياه است، نيست. «يا حىّ الذى ليس كمثله حىّ» «القيّوم» «قَيّوم» از ريشه‏ى «قيام»، به كسى گفته مى‏شود كه روى پاى خود ايستاده و ديگران به او وابسته هستند. <695> كلمه‏ى «قيّوم» سه مرتبه در قرآن آمده است و در هر سه مورد در كنار كلمه «حَىّ» قرار دارد. قيام او از خود اوست، ولى قيام ساير موجودات به وجود اوست. و مراد از قيّوميّت پروردگار، تسلّط و حفاظت و تدبير كامل او نسبت به مخلوقات است. قيام او دائمى و همه جانبه است، مى‏آفريند، روزى مى‏دهد، هدايت مى‏كند و مى‏ميراند و لحظه‏اى غافل نيست. هر موجود زنده‏اى براى ادامه‏ى حيات، نيازمند منبع فيض است. همچون لامپى كه براى ادامه‏ى روشنى، نياز به اتصّال برق دارد. تمام موجودات براى زنده شدن بايد از «حىّ» تغذيه شوند و براى ادامه‏ى زندگى بايد از «قيّوم» مايه بگيرند. امام على عليه السلام مى‏فرمايد: «كلّ شى‏ء خاضع له و كلّ شى‏ء قائم به» هر چيزى تسليم او و هر چيزى وابسته به اوست. <696> نقل كرده‏اند كه در جنگ بدر رسول خدا صلى الله عليه وآله مكّرر در سجده مى‏گفتند: «يا حىّ يا قيّوم» <697> «لاتأخذه سنةٌ و لانوم» امام صادق عليه السلام فرموده‏اند: «ما من حىّ الاّ و هو ينام خلا اللّه وحده» هيچ زنده‏اى نيست مگر اينكه مى‏خوابد، تنها خداوند از خواب بدور است. <698> خداوند حىّ است و نيازمند خواب و چُرت نيست. <699> خواب، زنده‏ها را از خود منقطع مى‏كند تا چه رسد به ديگران، ولى خداوند خواب ندارد و همواره بر همه چيز قيّوميّت دارد. «له ما فى السموات و ما فى الارض» مالك حقيقى همه چيز اوست و مالكيّت انسان در واقع عاريتى بيش نيست. مالكيّت انسان، چند روزه و با شرايط محدودى است كه از طرف مالك حقيقى يعنى خداوند تعيين مى‏شود. حال كه همه مملوك او هستند، پس چرا مملوكى مملوك ديگر را بپرستد؟ ديگران نيز بندگانى همچون ما هستند؛ «عباد امثالكم» <700> طبيعت، ملك خداست و قوانين حاكم بر آن محكوم خداوندند. اى كاش انسان‏ها هم از مِلك او و هم از مُلك او بهتر استفاده مى‏كردند. اگر همه چيز از خدا و براى خداست، ديگر بخل و حرص چرا؟ آيا خداى خالق، ما را رها كرده است؟ «أيحسب الانسان ان يترك سدى» <701> امام كاظم عليه السلام از در خانه‏ى شخصى بنام «بُشر» مى‏گذشت، متوّجه سر و صدا و آواز لهو ولعبى شدند كه از خانه بلند بود. از كنيزى كه از آن خانه بيرون آمده بود پرسيدند صاحبخانه كيست؟ آيا بنده است؟! جواب داد: نه آقا، بنده نيست آزاد است. امام فرمود: اگر بنده بود اين همه نافرمانى نمى‏كرد. كنيز سخن امام را وقتى وارد منزل شد به صاحبخانه باز گفت. او تكانى خورد و توبه كرد. <702> از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: اوّلين درجه تقوا و بندگى خدا آن است كه انسان خودش را مالك نداند. <703> «من ذا الذى يشفع عنده» مشركان، خداوند را قبول داشتند؛ «لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض ليقولنّ اللّه» <704> ولى بت‏ها را شفيع مى‏دانستند: «ويقولون هؤلاء شفعاء» <705> آيةالكرسى، اين پناهگاه موهوم را در هم مى‏كوبد و مى‏گويد: كيست كه بدون اجازه‏ى او بتواند شفاعت كند؟ نه تنها هستى براى اوست، كارآيى هستى نيز با اذن اوست. با خيال و توهم شما، مخلوقى شفيع ديگرى نمى‏شود. شفاعت در قيامت وجود دارد، ولى با حساب و كتاب و با اذن خداوند. اگر از كسى عملى سر مى‏زند، با اذن و اراده خداوند بوده و قيّوم بودن او خدشه بردار نيست تا بتوان در گوشه‏اى دور از خواست او كارى صورت داد. شفاعت آن است كه يك موجود قوى به موجود ضعيف يارى برساند. مثلاً در نظام آفرينش، نور، آب، هوا و زمين، دانه‏ى گياه را يارى مى‏كنند تا به مرحله درخت برسد. در نظام كيفر و پاداش نيز، اولياى خدا گنهكارى را يارى مى‏رسانند تا نجات يابد. <706> ولى هرگز اين امدادها نشانه‏ى ضعف خداوند و يا تأثيرپذيرى او نيست. زيرا خود اوست كه مقام شفاعت و اجازه آن را به اولياى خود مى‏دهد. و اوست كه نظام آفرينش را به نوعى آفريده كه وقتى دانه در مسير رستن قرار گرفت، با نور و هوا و خاك رشد مى‏كند. به هر حال عوامل مادّى و كمك‏هايى كه انسان از مخلوقات مى‏گيرد، در پرتو اذن اوست و در چهار چوب قوانينى است كه او حاكم كرده است. به همين دليل افرادى از شفاعت شدن محرومند؛ «فما تنفعهم شفاعة الشافعين» <707> چنانكه نور، حرارت، آب و خاك، دانه‏اى را رشد مى‏دهند كه قابليّت رشد داشته باشد. حساب شفاعت از حساب پارتى‏بازى و توصيه‏هاى بى‏دليل دنيوى در جوامع فاسد، جدا است. شفاعت، براى جلوگيرى از يأس و نااميدى و ايجاد پيوند مردم با اولياى خداست. شفاعت، پاداشى است كه خداوند به اولياى خود مى‏دهد و بهره‏گيرى از آن در روز قيامت، تجسّمى از بهره‏گيرى انسان، از نورِ علم و هدايت انبيا و اوليا در دنياست. شفاعت كننده، قدرت مستقلى در برابر قدرت خداوند نيست، بلكه پرتوى از اوست ومقام شفاعت مخصوص كسانى است كه او بخواهد. لذا نبايد بت پرستان با شعار؛ «هؤلاء شفعائنا» <708> خيال كنند كه بهره‏مند از شفاعت خواهند شد. يادآورى اين نكته لازم است كه عبادت غير خداوند شرك است، ولى دعوت و خواندن غير خدا، همه جا شرك نيست. جملات: «يدعوك» <709> ، «يدعوكم» <710> ، «يدعون» <711> ، «ندع» <712> و «دعاء الرسول» <713> كه در قرآن آمده است، هيچ يك با شرك ربطى ندارد. لكن هر دعوتى ارزشمند نيست، بيمار اگر پزشك را صدا زند، حقّ است و اگر فالگير را صدا زند باطل است. «يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم» خداوند همه‏ى واقعيّات را مى‏داند و شفاعت نزد پروردگار، تلاش براى اثبات بى‏گناهى شخصى نيست، بلكه شفاعت، تلاش براى نجات و عفو است. آگاهى خدا بايد موجب شود كه اندكى انسان حيا كند، او از درون سينه‏ها خبر دارد و از رازهاى پنهانى و آشكار با خبر است، از درون رحم مادران خبر دارد كه نوزاد پسر است يا دختر. علم روز قيامت و اندازه هر چيزى را مى‏داند. <714> در حالى كه علم ما انسان‏ها محدود است. ما صدا را تا حدّى مى‏شنويم، ديدنى‏ها را تا حدودى مى‏بينيم، اسرار را نمى‏دانيم، مگر آن قسمتى را كه خداوند اراده كند و اجازه دهد. «وسع كرسيّه السّموات والارض ولايؤده حفظهما و هوالعلى العظيم» در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است: مراد از «عرش»، علومى از خداوند است كه انبيا و رسل را به آنها آگاه كرده است <715> ولى «كرسى»، علومى هستند كه آنها را هيچ كس نمى‏داند. <716> برخى «كرسى» را كنايه از قدرت و حكومت خدا مى‏دانند كه آسمان‏ها و زمين را در برگرفته است. با آنكه جهان بس وسيع است و زمين نسبت به آن همچون حلقه انگشترى در بيابان، ولى با همه اينها حفظ و نگهدارى آنها براى خداوند سنگين نيست. آية الكرسى به مردم مى‏فهماند كه خداوند نه تنها مالكِ عالَم و عالِم به تمام مملوك‏هاى خود است، بلكه سراسر هستى با همه‏ى مخلوقاتش، تحت سلطه و قدرت اوست. <717> و مردم قدرت نامحدود خالق را با قدرت مخلوق مقايسه نكنند. زيرا خستگى، از عوارض ماده است، امّا توانايى خداوند عين ذات اوست. «ان ربّك هو القوى العزيز» <718> على عليه السلام مى‏فرمايد: خداوند را، نه گذشت زمان پير و فرسوده مى‏كند و نه خود دگرگون گشته و تغيير مى‏يابد. <719> آرى، توجّه به قدرت نامحدود خداوند، در روح مؤمن آرامش ايجاد مى‏كند و مؤمن با آن خويشتن را در مصونيّت و امان مى‏يابد. هر يك از صفات خدا: قَيّوم، حَىّ، عليم، قَدير و عظيم، نقش سازنده‏اى در تربيت انسان دارد. زيرا بهترين مكتب آن است كه به پيروان خود اميد و عشق بدهد، سرنوشت و آينده آنان را روشن كند و پيروانش نيز بدانند كه هر لحظه زير نظر هستند، لغزشهايشان قابل عفو است و حاكم آنان مهربان است. خلاصه آنكه خدايى سزاوار پرستش است كه زنده و پابر جا و نستوه باشد، گرفتار ضعف و خستگى و دچار خواب و چرت نگردد، احدى بدون اراده او قدرت انجام كارى را نداشته باشد. همه چيز را بداند و بر همه چيز احاطه و تسلّط داشته باشد. اين چنين خدايى مى‏تواند معبود و محبوب باشد و به چنين خدايى مى‏توان توكّل كرد و عشق ورزيد و به او اميدوار بود. خدايى كه قرآن اينگونه معرفى مى‏كند، با خداى انجيل و تورات تحريف شده قابل مقايسه نيست. آن كسانى كه در بن‏بست‏هاى تنگ و تاريك نظام مادّى جهان گرفتار شده‏اند، چگونه مى‏انديشند؟ «الحمدللّه الّذى هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدى لولا ان هدانا اللّه» 1- هيچ موجودى جز او، ارزش معبود شدن ندارد. «لااله الاّ هو» 2- حيات واقعى و ابدى وهمه‏ى حيات‏هاى ديگر از آن اوست. «الحىّ» 3- همه چيز دائماً به او بستگى دارد ولحظه‏اى از تدبير اوخارج نيست. «القيوم» 4- همه چيز از اوست.«له ما فى السموات...» 5 - نه تنها هستى از اوست، كارايى هستى نيز از اوست. «من ذا الّذى يشفع» 6- با خيال و توهّم شما، چيزى شفيع و واسطه نمى‏شود. «من ذا الّذى» 7- احدى از او مهربان‏تر نيست. علاقه ومهربانى هر شفيعى از اوست. «الاّ باذنه» 8 - خداوند بر همه چيز ودر همه حال آگاه است، پس از گناه در برابر او حيا كنيم. «يعلم مابين ايديهم وما خلفهم...» 9- او بر همه چيز احاطه دارد، ولى ديگران بدون اراده او حتّى به گوشه‏اى از علم او احاطه ندارند. <720> «لا يحيطون بشى‏ء من علمه» 10- حكومت و قدرت او محدود نيست. «وسع كرسيّه» 11- حفاظت هستى براى او سنگين نيست. «ولايؤده» 12- كسى كه از هستى حفاظت مى‏كند، مى‏تواند ما را در برابر خطرات حفظ كند. «حفظهما» و لذا براى حفاظت، سفارش به خواندن آية الكرسى شده است.


تفسیر المیزان :
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=18395&AyeID=262
پاسخ
#6
آیه 284 سوره ی بقره

[عکس: 284.gif] لِّلَّهِ ما فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاء وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاء وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [عکس: 284.gif]


ترجمه بهرام پور
آنچه در آسمان‏ها و زمين است از آن خداوند است. و اگر آنچه در دل داريد عيان كنيد يا نهان داريد، خداوند شما را بدان محاسبه مى‏كند، پس هر كه را خواهد مى‏آمرزد و هر كه را خواهد عذاب مى‏كند، و خدا بر هر كارى تواناست


تفسیر نور

علامه طباطبائى در تفسير الميزان مى‏فرمايد: حالات قلبى انسان دو نوع است: گاهى خطور است كه بدون اختيار چيزى به ذهن مى‏آيد و انسان هيچگونه تصميمى بر آن نمى‏گيرد كه آن خطور گناه نيست، چون به دست ما نيست. امّا آن حالات روحى كه سرچشمه‏ى اعمال بد انسان مى‏شود و در عمق روان ما پايگاه دارد، مورد مؤاخذه قرار مى‏گيرد. ممكن است مراد آيه از كيفر حالات باطنى انسان، گناهانى باشد كه ذاتاً جنبه درونى دارد و عمل قلب است، مانند كفر و كتمان حقّ، نه مواردى كه مقدّمه گناه بيرونى است. انسان، در برابر روحيّات، حالات و انگيزه‏هايش مسئول است و اين مطلب مكرّر در قرآن آمده است. از آن جمله: «يؤاخذكم بماكسبت قلوبكم» <773> خداوند شما را به آنچه دلهاى شما كسب نموده است مؤاخذه مى‏كند. «فانّه اثم قلبه» <774> براستى كه كتمان كننده، دل او گناهكار است. «انّ‏السّمع و البصر والفؤاد كلّ اولئك كان عنه مسئولاً» <775> همانا گوش و چشم و دل، هر كدام مورد سؤال هستند. «انّ الّذين يحبّون ان تشيع الفاحشة فى الّذين امنوا لهم عذابٌ أليمٌ فى الدّنيا والأخرة» <776> علاقه قبلى به شيوع گناه و فساد در ميان مؤمنان، سبب عذاب دنيا و آخرت است. حضرت على عليه السلام مى‏فرمايند: مردم بر اساس افكار ونيّات خود مجازات مى‏شوند. <777> 1- خداوند، هم مالك مطلق است؛ «للّه ما فى السموات و ما فى الارض» و هم عالم مطلق؛ «ان تبدوا...اوتخفوه» و هم قادر مطلق. «واللّه على كلّ شى‏ء قدير» 2- از كوزه همان برون تراود كه در اوست. اعمال انسان‏ها نشانگر طرز تفكّر و اعتقادات درونى آنهاست. «تبدوا ما فى انفسكم» 3- مربّى بايد مردم را ميان بيم واميد نگه دارد. «يغفر، يعذّب»
پاسخ
#7
در بین آیاتی که بررسی شد بیشتر از همه آیات 29 و 33 جالب توجه بودند !
از دوستان خواهش میکنم یاری کنند تا در مورد این دو آیه تحقیق و بحث کنیم
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
آیات الهی در آسمان hajiastro 17 9,854 10-29-2011, 11:50 PM
آخرین ارسال: mars
هفت آسمان abadanastro 49 24,764 08-03-2011, 12:50 AM
آخرین ارسال: Soheil

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان