تاریخ نجوم ( قوم آریا )
#21
ادامه قسمت قبل
پیدا شدن صدها نوع از این قبیل سئوالات کی؟ چه وقت؟ چه هنگام؟ کدام لحظه؟ و امثالهم و انتظار فرارسیدن آنها بر اثر تجربه، تحقیق و تمرین بلاخره اجداد اوستائی ما را به طرف دانش ستاره شناسی و یا بقول دیگر علم هیئت و نجوم رهنمون شده و ممارست در محاسبات نجومی باعث شد تا به تبهر و آگاهی های بی نظیر در این زمینه دست یافتند. و به شکرانه شناخت و موفقیت های بدست آمده برای هر کدام از آنها جشن و اعیاد خاص برگذار کردند. که بعدها در قالب مراسم آئین زرتشتی و کیش مهر پرستی تدوین و اجرا می شد و روز بروز تکامل پیدا می کرد بدون آنکه در اصل آئین اوستائی یعنی پرستش نور و اعتقاد به روشنائی، خللی وارد شود.

به هرحال برخی از ثمرات و جواب سئوالات فوق که زرتشتیان را در پیش برد کیش اوستائی کمک کرد آنقدر دقیق، سنجیده و عالمانه بودند که تا به امروز بدون کدام تغییر و دگرگونی اساسی باقی مانده و به دست ما رسیده است. و چه بسا که پایه و اساس برخی از علوم نوین هم قرار گرفته است. که اینک به فراخور حوصله این مقاله خدمت شما تقدیم می گردد. بطوری که می دانید واژه «آفتاب» مرکب از دو بخش است. پیشوند «آف» در زبان اوستائی به معنی جسم « داغ و نورانی» است. و پسوند «تاب» به مفهوم «پیچ و خم» یا حرکات موجی داشتن می باشد. همچنین واژه ی «مهتاب» نیز مرکب از دو بخش است. یکی پیشوند «مه» به معنی جسم نورانی و زیبا و دیگر پسوند «تاب» به همان مفهومی که قبلاً گفته شد. بنابراین به این نتیجه می رسیم اضافه تر از5000 سال قبل از آنکه دانشمندان غربی به خاصیت حرکت موجی نور پی ببرند، اجداد فرهیخته ما به آن پی برده و این خاصیت از انرژی نور را بنام «تاب» مسمّی ساخته بودند. و غربی ها فقط با ترجمه دقیق و ماهرانه و دقت در معنی «آفتاب» و «مهتاب» و با استفاده از جهالت، حماقت، تعصب و خیانت ما نسبت به میراثهای کهن و اجدادیمان، آن را بعنوان کشف برجسته در علم فیزیک قلمداد کرده و به خودشان اختصاص داده اند. نمونه دیگر، اصطلاح عربی «اصطرلاب» (استرلاب) است .این عبارت صورت تغییر یافته و معرّب واژه ( استره یاب) اوستائی می باشد؛ که مرکب از دو واژه « استره » در زبان اوستائی معادل با همین واژه «ستاره» در زبان دری امروزی است که در گنجینه سر به مهر گویش اوستائی یعنی لهجه هزاره گی با همان تلفظ اصیل و قدیمی آن یعنی « استره » تلفظ می شود. به هر حال مفهوم کلّی عبارت فوق ستاره یاب یا وسیله ای که برای پیدا کردن و سنجیدن ارتفاع و فاصله ستاره گان به کار می رود؛ می باشد. «آقای دکتر حسن عباسی در کتاب تقویم آریائی چاپ پاریس معتقد است که قدیمی ترین ستاره یاب جهان از رصدخانه زرتشت در نیمروز کشف شده است.} و این به اثبات می رساند که وسایل مطالعه و تحقیق در مورد ستاره گان و علم نجوم، چندین قرن قبل از بطلمیوس در سرزمین اجدادی ما اختراع شده و نظریه ابداع آن توسط بطلمیوس را خنثی می نماید. همچنین عبارت لاتینی «استرونومی» به معنی «علم نجوم » یا ستاره شناسی و مشتقات آن یعنی «استرسکوپ» و یا «اسپکترسکوپ» یعنی وسایلی که برای تجزیه نورهای مرکب و امثالهم بکار می رود همگی از مشتقات و صورت تغییر یافته « استره » می باشد.
موضوع دیگر برگذاری جشن میتراکانا یا جشن مهرگان، در پایان موسم تابستان و در اولین روز از فصل پاییز یا به اصطلاح عربها فصل خزان می باشد. که اجداد ما هر ساله بعد از برداشت محصول و پایان کار زراعت، در این روز به انجام مراسم خاص دعا و نیایش توأم با جشن و پایکوبی اقدام می کردند. بر همه روشن است که در اکثر نقاط میهن ما به غیر از مناطق گرمسیر که شرایط اقلیمی متفاوت تری با سایر نواحی دارند؛ در بشتر جاها شروع سال زراعتی از ابتدای فصل پاییز یا همان خزان است. به همین دلیل در سیستم زراعت کشور ما دو نوع کشت وجود دارد. یکی کشت بهاره یا بهاری و دیگری کشت پاییزه یا خزانی که در اقصی نقاط کشور بنامهای محلی دیگری هم یاد می شود. ازجمله در اکثر جاها خصوصاً صفحات شمال و مناطق مرکزی و هزاره جات بنام «کشت تیرمه ای» یا همان «تیرماهی» موسوم است. به این ترتیب در نزد گذشتگان ما، آغاز فصل خزان یا بعبارت درست تر موسم پاییز، آغاز سال نو زراعتی و شروع سال کشت و کار و فعالیت بوده است که روز اول آن بنام «نوروز تیرماه» نامگذاری می شد؛ و جشن و مراسم خاصی بنام «جشن مهرگان» برگذار می کردند. این مراسم هنوز هم در برخی از نقاط دور دست و دارای فرهنگ اصیل و کهن ریشه دار نظیر ساحات هرات، بلخ و قطغن زمین کم وبیش انجام می شود. و بدین ترتیب پایان سال زراعتی به موسم تابستان ختم می گردد. ظاهراً امروزه بر اساس محاسبات دقیق نجومی به این نتیجه رسیده اند که روز اول ماه « مهر» فارسی یا میثر، میتر و میتره اوستائی یا برج میزان عربی که آغاز فصل خزان است روزی است که بر اثر حرکت انتقالی زمین فاصله زمین با خورشید به حدّ اقل خود می رسد و به اصطلاح، اعتدال پاییزی رخ داده و طول ساعات شب و روز با هم برابر می شوند. یعنی 12 ساعت زمین در روشنائی روز به سر می برد و 12 ساعت در تاریکی شب. ولی کم کم به ساعات تاریکی و سردی هوا اضافه می شود. بعبارت دیگر فاصله زمین از خورشید دورتر شده و زاویه میل خورشید نسبت به زمین بیشتر می گردد که مدت 89 روز و 19 ساعت را دربرمی گیرد. تا اینکه به طولانی ترین میزان خود یعنی «شب یلدا» می رسد و به انقلاب زمستانی وارد می شود و مدت آن هم 89 روز را در بر می گیرد.
ادامه دارد..........
«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2
پاسخ
#22
ادامه قسمت قبل
نقطه مقابل این وضعیت اولین روز بهار، یعنی اولین روز از ماه « فره شی» یا فره وشی اوستائی، فروردین ماه فارسی و برج حمل عربی می باشد؛ یعنی زمین از انقلاب سرد و زمستانی خارج شده و به اعتدال بهاری وارد می گردد که مدت 92 روز و 21 ساعت را در برگرفته تا اینکه به انقلاب تابستانی وارد شده و مدت آن 93 روز و 14 ساعت می باشد. و طولانی ترین روز سال و فصل جدایی بهار و تابستان و نقطه مقابل شب یلدا می باشد. که بدلیل طولانی بودن آن به « روزگار» یعنی عصر و زمان موسوم است. و مجموع همه اینها می شود 365 روز و 6 ساعت. یعنی یک سال کامل خورشیدی اوستائی . از مطالب بالا به این نتیجه می رسیم که قرنها قبل از گالیله ایتالیایی، پیروان آئین میترائی و کیش زرتشتی هم به کرویت زمین پی برده و هم مرکزیت خورشید در کهکشان را می دانستند. و اساس سال اوستائی بر مبنای گردش زمین به دور خورشید استوار بوده است. بطوری که دکتر حسن عباسی در همان منبع قبلی می نویسد: « زرتشت بلخی در رصد خانه نیمروز و در سن 48 سالگی، حلول آفتاب را به « برج بره » که همان «برج حمل» مروج در زبان دری فعلی است و مطابق با اول نوروز هر سال هجری خورشیدی می باشد رصد کرده است.» و بر همین اساس تقویم یا جنتری یزدگردی باستانی را اصلاح کرده است. البته تاریخ یزدگردی باستانی هیچ ارتباطی با یزدگرد پادشاه ساسانی ندارد و این همان تاریخ باستانی اوستائی هاست ، که بر اساس آن بزرگترین واحد زمان را «سده» نام نهادند که تحت همین عنوان جشنی بنام جشن سده سابق رواج داشت. هر سده مرکب از یکصد سال خورشیدی اوستائی بود و امروزه اصطلاح عربی «قرن» جای آن را اشغال کرده است. هر سال اوستائی به چهار موسم بنامهای « بِهار» یا نَوبِهار و بِهاران، « تابستان » به معنی فراوانی تابش خورشید ( که با مفهوم انقلاب تابستانی امروزی کاملاً مطابق است)، « پاییز » ، پائیز ، پاریز یا پائیزان و پاریزان یعنی موسمی که برگها به پای درختان می ریزند. و یا سایه ها کوتاه شده و به پایه ها می رسند؛ و بلاخره « زَمِستان » به مفهوم موسم فراوانی زمهریر و شدت سرما تقسیم می شد.که همه این نامها تا به امروز رواج داشته و به دست ما رسیده است. هر موسم یا فصل اوستائی شامل سه ماه 31 روزه بنامهای ذیل بود:
1-فره شی مطابق با فروردین ماه فارسی و برج حمل عربی مروج در زبان دری امروزی
2-اشی وهیشتا مطابق با اردیبهشت ماه فارسی و برج ثور عربی
3-موروَتات مطابق با خرداد ماه فارسی و برج جوزای عربی
4-تیشتریه مطابق با تیرماه فارسی و برج سنبله عربی
5-اَمِرتات مطابق با مرداد ماه فارسی و برج اسد عربی
6-خَشَتَرَوئیریه مطابق با شهریور ماه فارسی و برج سنبله عربی
7-میثر،میثره یا میترا مطابق با مهر ماه فارسی و برج میزان عربی
8-اَپَم مطابق با آبان ماه فارسی و برج عقرب عربی
9-آثَر مطابق با آذر ماه فارسی و برج قوس عربی
10-دِئوش مطابق با دی ماه فارسی و برج جدّی عربی
11-وهومَنَن مطابق با بهمن ماه فارسی و برج دلو عربی
12-سپنت آرمیتی مطابق با اسفند ماه فارسی و برج حوت عربی رایج در زبان دری امروزی
همچنان هر ماه را نیز به چهار هفته 7 روزه بنام های زیر تقسیم کرده بودند:
1-کیوان شید یا شنبه
2-مهرشید یا یک شنبه
3-مهشید یا دوشنبه
4-بهرام شید یا سه شنبه
5-تیرشید یا چهار شنبه
6-اورمزدشید یا پنج شنبه
7-ناهید شید یا جمعه هفته را به 7 شبانه روز دوهنگامه تقسیم کردند.
شب هنگام را به 2 گاه یعنی شبانگاه و سحرگاه و روزهنگام را نیز به 2 گاه یعنی پگاه و شامگاه تقسیم نموده و میانه هر کدام را نیمه شب یا نیم شب و نیمه روز یا نیمروز مسّمی ساختند. مجموعه ای از 30 یا 31 شبانه روز را نیزماه می گفتند.
ادامه دارد............

«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2
پاسخ
#23
ادامه قسمت قبل
البته تمام تقسیمات نامبرده در فوق هر کدام به تنهائی تقسیمات جزئی تری هم دارد که در حوصله بحث این مقاله نمی گنجد. خصوصاً کبیسه نمودن سال که کاری محاسبوی بوده و بحث جداگانه ای را در بر میگیرد. تاریخ جلالی که امروز در سرزمین های باقیمانده ی آریانای کهن یعنی ایران، تاجیکستان و افغانستان امروزی رایج است بدون شک یکی از عالی ترین مظاهر فرهنگ و تمدن و دانش کهن و عمیق ستاره شناسی و گاهشماری و جنتری سازی و میراث برجسته اجدا اوستائی ماست. جنتری امروزی ما شکل اصلاح شده گاهشماری اوستائی است که در دوران سلطان ملکشاه سلجوقی ملقب به جلال الدین توسط جمعی از منجمان دربار وی یعنی حکیم عمر خیام نیشابوری، میمون ابن نجیب واسطی و ابولمظفر اسفزاری یا سبزواری پس از یک مطالعه و تحقیق و کار گروهی به شکل دقیق و اصلاح شده امروزی تبدیل شده است.
در تقویم یا جنتری جلای اول سال روزی است که خورشید بین روز قبل و ظهر همان روز وارد نقطه اعتدال بهاری یعنی ماه فروردین یا برج حمل شده و یک دوره از حرکت انتقالی زمین به دور خورشید به پایان رسیده و سال جدید آغاز می گردد. به همین دلیل است که آنرا سال خورشیدی یا شمسی نامگذاری شده است. از همین روست که برخلاف سال میلادی که در هر 10هزار سال نزدیک به 3 روز با سال واقعی و طبیعی اختلاف پیدا می کند، سال جلالی همیشه مطابق با سال حقیقی بوده و از همین جهت می توان آن را دقیق ترین تاریخ جهان باستان دانست. نام ماههای دوازده گانه سال خورشیدی جنتری جلالی همان است که امروز در کشور ما رایج است از حمل عربی به معنی بره شروع شده و به حوت به معنی ماهی ختم می گردد که بدلیل حاکمیت دین مبین اسلام و وارد شدن فرهنگ عربی و آمیخته شدن آن با ادبیات دری، در زبان مروج کشور ما جای گرفته و قبول شده است. با نگاهی دوباره به اسناد تاریخی مربوط به تمدن اوستائی و آئین های آریائی، می بینیم که حتی تقسیمات سیاسی – اداری و نامگذاری بخشها و نواحی سرزمین آریانا به واحدهای کوچکتر نیز متأثر از دانش جغرافیایی – ستاره شناسی ِ مرتبط با کیش مهرپرستی و آئین اهورائی زرتشت بلخی بوده است. چنانچه از نوشته ها بر می آید اساس دین زرتشتی را اعتقاد به نور و احترام به روشنائی و گرایش به گرما و رسیدن به منبع نور و هدایت تشکیل می داده است.شاید قبله آنها هم آفتاب بوده و اوقات عبادات و اعیاد دینی شان را موقعیت خاص خورشید در آسمان، یعنی قرار گرفتن زمین در مقابل آفتاب تشکیل می داده است. که در قالب فصول و شب و روز بحث آن گذشت. قرنها بعد از وفات زرتشت و حاکمیت همسایه های آریائی، یعنی پارسیها بر قلمرو آریانای بزرگ و ورود فرهنگ و زبان پهلوی به کشور و آمیخته شدن آن با فرهنگ اوستائی واژه های پهلوی و اوستائی با هم در آمیخته و فرهنگ جدیدی را بوجود آورد. ولی دین همان آئین زرتشتی باقی بود. بطوری که به مرور واژه پهلوی « خورشید » مرکب از پیشوند پهلوی «خور» یا هور به معنی جسم گداخته و داغ و پسوند «شید» و همچنین واژه های پارسی « مهشید » مرکب از پیشوند اوستائی «مه» مخفف ماه و پسوند پهلوی «شید» به جای پسوند اوستائی «تاب» در فرهنگ دینی و ادبیات آئینی آریائیها جائی برای خود باز کرده و بجای آفتاب و مهتاب عبارات خورشید و مهشید را استعمال می کردند. اما چیزی که مهم و قابل توجه بوده و از گفته های فوق منتج می شود و به جغرافیا ارتباط می گیرد، تقسیمات ونامگذاری آریانا به واحدهای چهارگانه اداری به قرار ذیل بوده است:
1-خورآیان، خورآسان و نهایتاً خراسان که عربها آن را مشرق می گویند به معنی مکانی که خور یا همان هور یعنی آفتاب از آنجا می آید.
2-خوربران، خوروران و سرانجام خاوران که عربهاآن را مغربمی گویند به معنی محلی که آفتاب بر آنجا می رود. 3-اپاختر، باختر و بلاخره باخترانکه عربها آن را ِشمال می گویند به معنی سمت چپ.
4-نیمروج، نیمروز و نیمروزان که عربها آن را جَنوب می گویند به معنی سمت راست.
ادامه دارد.............

«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2
پاسخ
#24
ادامه قسمت قبل
از آن جائی که مهمترین عبادت دین زرتشتی و پیروان آئین مهرپرستی در هنگام روز و لحظه پگاهان یا صبحگاهان، رو به طرف مشرق و در مقابل خورشید یا همان آفتاب و پشت به طرف مغرب انجام می شده است؛ به همین دلیل با این طرز ایستادن سمت راست عبادت کننده به طرف جنوب و سمت چپ وی به طرف شمال قرار می گرفت. که دلیل نامگذاری های فوق از وضعیت ایستادن یک عابد آئین زرتشتی به هنگام عبادت و نیایش رو به طرف قبله اش یعنی خورشید یا مشرق ناشی شده و امروز یکی از اساسات و مبادی علم جغرافیا را تشکیل می دهد که بنام جهت های اصلی چهارگانه مشهور است. و نه تنها علم جغرافیا و بلکه زندگی بدون آنها گنگ، نامفهوم و سرگردان می باشد. بدین ترتیب ملاحظه می کنید که تمام موارد گفته شده تا این لحظه همگی ماهیت کاملاًَ جغرافیائی داشته و متأثر از دانش ستاره شناسی و آئین مهرپرستی نیز هست. واین نشان می دهد که به قول عربها دین مجوس و آئین اهورائی، هورائی خورائی خوری و نهایتاً خورشیدی، به رهبری زرتشت بلخی شاید یک دین توحیدی و آئین آسمانی نباشد؛ دستاوردهای علمی اوستائی ها نه تنها نقض نشده بلکه در برخی موارد حتی پایه و اساس علوم جدید هم قرار گرفته است. از آن جمله علم نجوم و ستاره شناسی است که در دین مبین اسلام جایگاه ویژه و ارزش شایسته ای دارد. و اکثر فرایض ، وجایب وعبادات اسلامی از قبیل نمازهای 5 گانه، روزه، حج، نماز جمعه، پرداخت دیون و مالیاتهای اسلامی از قبیل خمس، زکات برپائی اعیاد اسلامی نظیر عید فطر و قربان و سایر اعمال تعبدی و احکام فردی و جمعی زن و مرد مسلمان همگی نیازمند شناخت و آگاهی داشتن مسلمین از زمان و مکان است. تا وقت ادای فرایض فوت نشود، انجام آن قضا نگردد و سمت و سوی عبادت به طرف مکان واحد و نقطه خاصی بنام قبله یعنی مکه معظمه و خانه خدا تنظیم شود تا از تشتت و سر درگمی مسلمین جلوگیری کرده و به یک وحدت همه جانبه بین آنها از لحاظ زمان ومکان بیانجامد. که این همه بی ارتباط با دانش ستاره شناسی و علم جغرافیا نیست.
نکته قابل تأمل و سئوال برانگیز این است که این همه محاسبات دقیق و مطالعات عمیق که امروزه در مراکز علمی و پژوهشی صورت می گیرد و هرکدام جایگاه آشکار و آدرس مشخص دارند؛ در زمانهای قدیم در کجا انجام می شده است؟ آنچه که معلوم است تمام مطالعات مربوط به علم نجوم را در اماکنی بنام «رصد خانه» انجام می دادند و هر یک از تمدن های بشری از این قبیل مراکز داشته و دارند. در آریانای کهن نیز رصدخانه های فراوانی وجود داشت. اما یکی از آنها نسبت به دیگران گویا از مرکزیت و عظمت خاصی برخوردار بوده و اهمیت جهانی داشته است. چنانکه از اسناد کهن اوستائی گرفته تا منابع تاریخی یونانی و اسلامی همگی بر این نکته تأکید دارند که مکان چنین مرکز علمی عظیم در سرزمین سیستان از توابع خراسان بزرگ و آریانای کهن می باشد. از اسناد کهن می توان به از کتاب مقدس زرتشتیان یعنی «اوستا» نام برد که در (مهریشت اوستا) چنین سروده شده است:« اوکه دستان بسیار بلندش پیمان شکنان را گرفتار می سازد، اورا برمی افکند، اگرچه در خاور هندوستان باشد، اگرچه در باختر باشد، اگرچه در میانه این زمین، در ریزشگاه رود اورنگ باشد.منظور از رود اورنگ رود سیحون یا سیر دریا است که ریزشگاه یا مصب آن در دریای خوارزم (آرال) دقیقاً بر خط نیمروزان واقع شده است. که این خط اگر به طرف جنوب امتداد داده شود از نزدیکی شهر زرنج ، زرنگ و درنگ در ناحیه نیمروز بین زرنج افغانستان و شهر سوخته در نزدیکی زابل، زاوول ایران عبور می کند.
« آنچه که مسلم است رصدخانه ای که زرتشت آن را بنا کرده و در سن 42 سالگی خورشید را درآن رصد کرده بود بر فراز تپه ای بزرگ در یکی از نواحی سیستان آن روزگار بنا شده که خودش آن جا را "جاودان کت" نامگذاری کرده و بعدها به نام "بهشت گنگ" یا "گنگ دژ" مشهور شده است.»


ادامه دارد................
«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2
پاسخ
#25
ادامه قسمت قبل
فردوسی طوسی در شاهنامه اش در این خصوص گفته است:
کنـــــون بشــــــنو از گنگ دژ داســتان /بدین داستان بـــاش هـــــم داسـتان
که چون گنگ دژ در جهان جای نیست /بدان ســـان زمینی دلارای نـیست

کـــــه آن را ســـــیاوش بـــر آورده بود / بسی اندر او رنجـــها بـرده بـــود
بیـــــک ماه زان روی دریـــای چــــین /کنان بام گشت آن زمـان را زمین

سومین سندی که مربوط به قرن پنجم هجری می باشد، کتاب «تاریخ سیستان» است که د رخصوص معرفی نیمروز می گوید: « اما حکمای علم جهان را بخشش کردند بر، برآمدن و فرو شدن خورشید به نیمروز. و حد آن چنان باشد که از سوی مشرق، از آن جا که خورشید به کوتاه ترین روزی برآید و از سوی مغرب، از آنجا که به بلندترین روزی فرو شود و این علم به حساب معلوم گردد.

نکته قابل تأمل و مبهم این است که در عرض جغرافیایی 67 درجه شرقی و بین قندهار و غزنی که سابق جزئی از سرزمین وسیع سیستان بوده، بر فراز تپه ای بلند و خاکی جایگاهی قرار دارد موسوم به زیارت قلات بابا که بی ارتباطبا واژه کلات نبوده ونواحی اطراف آن نیز به زابل معروف است. زابل موجود در زاهدان ایران نیز در کنار تپه ای بلند قرار دارد و بر فراز آن قبری وجود دارد که مردم محل آن را قبرزرتشت می نامند. این تپه در نزدیکی نصف النهار 62 درجه شرقی بین نیمروز و زرنج افغانی و زابل ایرانی قرار دارد. فاصله تپه تا زابل 45 کیلومتر و تا شهر زرنج 10 کیلومتر است. و بنام رصد خانه زرتشت معروف شده است. «اگر همین خط نیمروزی 62 درجه را به سمت شمال ادامه دهیم در سرزمین خوارزم و نزدیکی دریاچه آرال به ساختمانی بنام قوی قریلگان قلعه می رسیم که به گفته س. پ. تولستوف باستان شناس روس این بنا یک رصدخانه بوده است و قدیمی ترین ستاره یاب "استرلاب" یا اصطرلاب دنیا نیز از همین منطقه کشف شده است.»
بنابراین اگر به واژه های زابل، زابلستان، زاول و زاولستان دقت کرده و ارتباط آن را با مفهوم زوال و مزوله به معنی شاخص خورشیدی و عبارت عامیانه وطنی مان یعنی زوال کردن روز موردمطالعه قرار دهیم به این نتیجه می رسیم که زابل یا زاول با مفهوم رسیدن آفتاب به بلندترین قسمت آسمان یک منطقه و پس از آن کوتاه شدن روز و به طرف شب حرکت کردن آن یعنی زوال و نابودی روز همگی با همدیگر گره خوردگی معنایی داشته و این که رصد خانه زرتشت در کدام منطقه قرار دارد جای بحث و مطالعه دارد. آیا در زابل ایرانی بوده و در بالای تپه نزدیک آن قرار دار؟ یا در زابل افغانی و بر بلندای قلات ایجاد شده بوده است؟
ادامه ندارد
پایان
«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2
پاسخ
#26
[TABLE]
[TR]
[TD="align: right"]
اگـر بـه قـلـه بـر آیـی و بـر فـرازی تـیـغ درو فـتـد ز کـمـر «آفـتـاب شیـر سوار»
خواجوی کرمانی


خاستگاه بسیاری از اسطوره*ها و باورهای جوامع باستان و بازتاب آنها بر روی نگاره*ها و آثار هنری همان مردمان، از پدیده*ای کیهانی یا زمینی در محیط پیرامونی آنان الهام گرفته شده است. پژوهش بر روی باورها و تجلی مادی آنها نشان داده است که آنها به تمامی فرآیند خلاقیت ذهن بشر نبوده* و همواره حضور عاملی واقعی و ملموس در محیط زندگی انسان*ها، تأثیری چشمگیر در پیدایش و شکل*گیری باورهای همگانی داشته است. ترکیب توأمان «شیر و خورشید» در یادمان*های نگارین و متون ادبی ایرانیان و دیگر مردمان شرق باستان به فراوانی دیده شده است. در این ترکیب، نگاره*ای از شیر دیده می*شود که پرتوهای خورشید، گوی خورشید، گردونه خورشید و یا خدا/ ایزد وابسته به آن بر پشت یا پهلوی او جای دارد و یا خورشید در میانه دو شیر خروشان جای گرفته است. چنین نقوشی از جمله بر اشیای مفرغین لرستان و سنگ*نگاره*های هخامنشی دیده می*شوند. پرسش اینجاست که کدام پدیده در طبیعتِ پیرامون مردمان باستان موجب پیدایش این نگاره* و باورهای وابسته به آن شده است؟ نگارنده گمان می*دهد که این نگاره نیز به مانند بسیاری از آثار هنری و اعتقادی دیگر، ردی در آسمان و سرای کیهانی داشته باشد. پر نورترین و بزرگ*ترین ستاره صورت فلکی شیر/ اسد (Leo)، ستاره «قلب*الاسد» یا «مَلَکی» (Regulus) است که گاه به نام صورت فلکی خود، «شیر» خوانده می*شود. این ستاره درخشان و تا اندازه*ای آبی* رنگ، یکی از فرخنده*ترین و گرامی*ترین ستاره*ها نزد ایرانیان دانسته می*شده و نماد پادشاهی و شاهنشاهی بشمار می*رفته است. امروزه ستاره شیر در دامنه متوسط عرض*های جغرافیایی ایران در آخرین روزهای بهمن*ماه به آسمان سرشبی می*رسد و همزمان با غروب خورشید در افق شرقی پدیدار می*شود. اما در حدود چهار هزار سال پیش این رویداد در آغاز زمستان رخ می*داد و ستاره شیر که از آغاز تابستان به آسمان روزانه رسیده بوده و هرگز دیده نمی*شده است، اکنون و در آغاز زمستان و همزمان با رسیدن خورشید به انقلاب زمستانی و شب یلدا، از افق شامگاهی سر بر می*کشد و پدیدار می*شود. به عبارت دیگر، زمان زایش و تولد سالانه خورشید با زایش شیر همزمان بوده است. هنگامی که خورشید به هنگام انقلاب زمستانی در حال فرو رفتن در افق غربی بوده، در همان لحظه، ستاره درخشان شیر در حال برآمدن از افق شرقی بوده است. این ستاره جای خالی خورشید در آسمان را تا بامداد روز بعد پر می*کرده است. شیر و خورشید از این زمان به بعد به یکدیگر نزدیک و نزدیک*تر می*شده*اند و شیر هر شب مقداری زودتر طلوع می*کرده و در آسمان شامگاهی بالا و بالاتر می*آمده است. پس از شش ماه و در نخستین روزهای تابستان، شیر و خورشید به مقارنه می*رسیدند و خورشید «سوار بر شیر» می*شد. یعنی در زمانی که خورشید به انقلاب تابستانی و اوج کمال خود رسیده است. از همین هنگام، شیر به آسمان روزانه *رسیده و تا شش ماه از دیده*ها پنهان می*شد. شیر پس از این شش ماه ناپیدایی، دگرباره در آغاز زمستان و به هنگام زایش خورشید، هویدا می*شود. چنانکه می*دانیم خورشید در فاصله انقلاب زمستانی تا انقلاب تابستانی، در حال اوج گرفتن و روزها در حال بلند شدن هستند. در حالیکه در فاصله انقلاب تابستانی تا انقلاب زمستانی، خورشید در حال افول و روزها در حال کوتاه شدن هستند. حضور و حرکت شیر در آسمان درست در هنگامی بوده که خورشید در وضعیت اوج*گیری و گرم شدن و درخشان*تر شدن بوده است. هنگامی که خورشید در وضعیت افول و سرد شدن بوده و از درخشندگی*اش کاسته می*شده، شیر نیز در آسمان دیده نمی*شده است. با توجه به ویژگی*های بالا، به نظر می*آید که ترکیب و پیوستگی شیر و خورشید در فرهنگ و باورهای ایرانی از چنین رویداد کیهانی برگرفته شده است. مردمان باستان با مشاهده چنین پدیده*ای، پیوندی میان شیر و خورشید احساس می*کرده*اند و توان و نیروی گرمابخشی و روشنایی خورشید را تحت تأثیر و یاری شیر می*دانسته*اند. آنان این باور را در نگاره*های خورشیدی که بر پشت شیر جای دارد، نشان می*داده*اند و آنچنان برایشان گرامی و فرخنده بوده است که نسل*های بعدی، نگاره*ای از آنرا به عنوان نشان کشور برگزیدند.

[/TD]
[TD="align: center"][/TD]
[/TR]
[/TABLE]
«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2
پاسخ
#27
ستاره شناسی در ایران باستان

ستارگان همواره انسان را شیفته و مجذوب خود ساخته*اند به طوری که بعضی از آن*ها مورد پرستش انسان*ها واقع می*شدند. «آسترون» در زبان یونانی به معنای ستاره و ستاره*شناسی ، علم مطالعه اجرام آسمانی است. مطالعه و بررسی ستارگان، سیاره*ها و تاثیرشان بر بشر در ایران باستان همواره موضوع تحقیق محققان باستان بوده است. از میان علوم به جای مانده در ایران باستان، اطلاعات ارزشمندی در مورد آخرین اکتشافات علوم نوین حاصل می*شود. نمونه آن، « ماه*یشت» است که در اوستا یافت شده است. در باب تاثیر آن این*طور آمده که اگر در بهار و در هنگامی*که قرص ماه کامل است، دانه*ای کاشته شود میوه آن گیاه، شیرین و فراوان خواهد بود.
در ایران باستان ، خرد در آفرینش همواره مورد بحث بوده و معارف حاصل از این مباحثات کاربرد فراوانی در سازمان بخشی و اصلاح حیات بشر روی زمین داشته است. هدف، قرار گرفتن در مسیر صواب و پیشروی به سوی تکامل هرچه بیشتر بود. این محققان در انجام ماموریت*شان کاملا موفق بودند و ما اگر به درستی اطلاعات بسیار اندکی را که در این ارتباط به جای مانده است تحلیل کنیم، به درستی این موضوع پی*خواهیم برد.
امروزه یکی از ابزار مهم یگانگی ارتباطات ، تجارت و بازرگانی، بهره*گیری از تاریخ است. اندیشه و تفکر چنین تاریخی، اندیشه**ای ایرانی است و «گرینویچ» کهن در سیستان قرار داشت که نیمروز خوانده می*شد. در دوران باستان رصدخانه*ای تحت عنوان نیمروز احداث شده بود که در 5/33 درجه عرض جغرافیایی واقع بود و تاریخ به وسیله آن تعیین می*شد. دلیل انتخاب این موقعیت مکانی آن بود که در آن عرض جغرافیایی هیچ تمدنی وجود نداشت و به همین خاطر آن*ها نقطه نیمروز را بر 5/33 درجه قرار دادند. از طرف دیگر سیستان از جانب شرق به غرب در مرکز تمدن کهن قرار داشت. به طوری که هنگام ظهر در سیستان، در تمام کشورهای تمدن باستان، خورشید طلوع کرده بود؛ در شرق، خورشید غروب می*کرد و در غرب سپیده*دم بود. بسیاری از پژوهشگران رصدخانه نیمروز را به]اشو[ زردشت نسبت می*دهند.
ایرانیان باستان دانش گسترده*ای هم در مورد سیاره خویش داشتند. آن*ها می*دانستند که زمین متشکل از هفت منطقه مجزاست همان گونه که در اوستا بارها عبارت « هفت کشور زمین» قابل مشاهده است.
نکته مهم*ترآن است که ایرانیان باستان از ارتباط میان خورشید و زمین آگاه بودند. آن هنگام که در سال ١٦١٦ میلادی گالیله را به خاطر باورش به گردش زمین به دور خورشید محاکمه و مجازات کردند، ایرانیان دوهزار سال پیش از حرکات زمین به دور خورشید آگاه و مطلع بودند.جشن نوروز از بزرگ ترین نتایج کاوش*های ستاره*شناسی ایرانیان است.
ایرانیان کهن از تمام تحولات ستاره شناسی از جمله اعتدالین هم مطلع بودند. ایرانیان در این راستا روشی هم برای ایجاد تقویمی*که با طبیعت نیز انطباق داشته باشد، ابداع کردند. ایرانیان که در باب خرد در آفرینش تحقیقات فراوانی انجام داده بودند، به این نتیجه رسیدند که برای انطباق اعتدال با طلوع آفتاب که آغاز سال نو خوانده می*شد، در نقطه*ای از کشور منتظر بمانند. چنین نوروزی که از نظر باستان*شناسی هم در تاریخ ثبت شده بود، در سال ٤٨٧ پیش از میلاد با انطباق اعتدال بهاری با طلوع آفتاب در تخت*جمشید معین شد.
ایرانیان در تمدن کهن از دانش ستاره*شناسی برای تاثیر گذاردن بر دیگران نیز استفاده می*کردند. یهودیان در چرخش هزاره در انتظار ظهور مسیح بودند اما با عدم ظهور وی، مایوس و ناامید شده بودند. ایرانیان به یهودیان کمک کردند تا تقویم شان را با وارد کردن یک سالنمای خورشیدی دوباره محاسبه کنند. روش پیشنهادی ایرانیان مورد پذیرش واقع شد و راه را برای شناسایی هر چه بیشتر عیسی مسیح و مساله ظهور ایشان باز کرد.
با نگاهی اندک، می*توان اقدامات صورت گرفته دست ایرانیان را با دیگر تمدن*های هم عصرشان مقایسه کرد. یک نمونه به ستاره**شناسی مصریان باستان برمی*گردد که اعتقاد داشتند باید نقش ستارگان روی زمین طراحی شده و هرمی*ساخته شود که نشان دهنده هریک از ستاره ها باشد و پادشاهان*شان را به این امید در آن اهرام دفن کنند که آنها به ستارگانی رجعت خواهند کرد که طرح*شان روی اهرام کشیده شده بود. نیروی کار و ثروت این ملت صرف پرداختن به این باورها می*شد. اما بابلیان تحت تاثیر تمدن ایرانی قرار داشتند. انجیل به نحوه بنای برج بابل برای رسیدن به خدایانی که آن سوی ابرها و در میان ستارگان قرار داشتند، اشاره می*کند.
آسمان*ها برای ایرانیان باستان برپایه آموزه*های ]اشو[ زرتشت، جایگاه بهشت موعود نبود؛ چون بهشت و جهنم زرتشتیان روی زمین قرار داشت.
ایرانیان کهن دانش وسیعی درباب ستاره*شناسی داشتند و از آن هم به منظور سازماندهی و اصلاح زندگی خود و هموطنان*شان بهره می*جستند. آن*ها طبیعت را مورد مطالعه قرار می*دادند و از مزیت*های آن برخوردار می*شدند.

«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2
پاسخ
#28
يونانيان و «اخترشناسي پارسي»
ملكزاده با اشاره به گرايش*هاي ايراني يكي ديگر از فيلسوفان پيش*سقراطي يونان به نام «آناكساگوراس» و بهره*جويي او از دانش اخترشناسي ايراني گفت :«در دادگاه، آناكساگوراس را به گناه ايراني*گري و آموزش اخترشناسي پارسي به جوانان و شاگردانش، محكوم كردند. هرچند ”پريكليس“ او را رهايي بخشيد. آناكساگوراس مي*گفت كه خورشيد، گويي آتشين در آسمان است و ماه روشنايي خود را از خورشيد مي*گيرد. اين سخني بسيار پيشروانه در يونان بود و ريشه در اخترشناسي ايراني داشت. پس بايد دانست كه اخترشناسي پارسي چيست كه فيلسوفي همانند او را به چنين يافته*هاي پيشروانه*اي مي*رساند.»
ملكزاده درباره*ي اين دانش ايراني افزود: «دين هندوايراني كهن، بسيار ساده بود و از آن مردمان كوچ*نشين دشت*هاي خراسان بزرگ. آن*ها به چهره*ي درخشاني به نام ”آناهيتا“، ايزدبانوي نگاهبان آب*ها، باور داشتند كه پيكره*اي بسيار زميني و دست*يافتني است. اين آناهيتا بسيار مينوگ است. ايرانيان آغازين براي رود ”هري*رود“، ايزدي مي*شناختند كه به دور از پلشتي بود و ”ارديسور اناهيتا“ ناميده مي*شد. اين آناهيتاي خاور(:شرق) ايران هنگامي كه به باختر(:غرب) ايران، يعني قلمرو ماد و هخامنشي رفت ويژگي*هاي ديگري گرفت. آناهيتا در خاور ايران چهره*اي جنگجو نداشت. اما به باختر كه رسيد جنگاوري شد كه با كُره*ي زهره پيوند دارد. و نيز وابسته به باوري به نام ”اختركيشي“ شد كه دين لبه*ي باختري فلات ايران بود. در اختركيشي است كه آناهيتا با زهره و اجرام آسماني پيوند مي*يابد. اين اختركيشي همان چيزي است كه آناكساگوراس و يونانيان آن را ”اخترشناسي پارسي“ مي*ناميدند.»
«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2
پاسخ
#29
[FONT=&amp] میدانیم که کار گاهشماری را کسانی که کارشان نگه داشتن شماره روزها و تاریخ دقیق جشن ها و محاسبه لحظه آغاز سال و گرفتن کبیسه بوده انجام میداده اند و نه کشاورزان ساده در حاشیه یک روستای ساده، حال اگر بخواهیم کاربری تقویمی چارتاقی نیاسر را بپذیریم چه دلیلی داشته که این چارتاقی در کنار یک روستای کوچک ساخته شود؟ [/FONT]
[FONT=&amp]آیا شواهدی در دست هست که این جا محل استقرار درباریان و موبدان و افرادی که کار گاهشماری را برعهده داشتند، بوده است؟[/FONT]
[FONT=&amp]درباره سایر چارتاقی ها نیز این موضوع مکان یابی در ساخت بنا چه تاثیری داشته است؟ [/FONT]
[FONT=&amp]آیا به اصطلاح امروزی این بناها برای «دسترسی محلی» به آتش ساخته شده اند یا مرکزیتی برای کار تقویمی و تعیین فصول داشته اند؟ [/FONT]
[FONT=&amp]اگر به منظور تعیین فصول ساخته شده اند چرا در مجاورت پایتخت و کاخ شاهی یا نشیمنگاه موبدان و گاهشماران یا به عبارت درست تر در مرکز حکومت ساخته نشده اند؟ [/FONT]
[FONT=&amp]آیا کار تعیین فصول را مردم عادی که عمدتاً کشاورز بوده اند انجام می دادند؟ [/FONT]
[FONT=&amp]و آیا اصلا نیازی به این تعداد چارتاقی برای این منظور بوده؟[/FONT]
[FONT=&amp]دانش ِ ستاره شناسی و اخترشماری در ایران ِ باستان در اختیار عامه مردم نبوده است و جایگاه ِ اصلی ِ رصد کردن ِ وضعیت ِ اختران و بروج ِ دوازده گانه در مراکز ِ حکومتی و دینی بوده است. این گونه اشارات را بارها در "شاهنامه فردوسی" می خوانیم:[/FONT]
[FONT=&amp]بفرمود پس شاه با موبدان / ستاره شناسان و هم بخردان / که جویند تا اختر زال چیست / بران اختر از بخت سالار کیست /ستاره‏شناسان هم اندر زمان / از اختر گرفتند پیدا نشان‏ [بازگشتن زال به زابلستان‏[/FONT][FONT=&amp]][/FONT]
[FONT=&amp]ز تیره شب اندر گذشته سه پاس / بفرمود تا شد ستاره شناس/ بپرسیدش از تخت شاهنشهى / هم از رنج و ز روزگار بهى‏ / منجّم بیاورد صلّاب را / بینداخت آرامش و خواب را/ نگه کرد روشن بقلب اسد / که هست او نماینده فتح و جد[/FONT][FONT=&amp] [ رفتن شاپور به روم و با پوست خر دوختن قیصر روم او را][/FONT]
[FONT=&amp]در نامه دینیِ«دینکرد» نیز ضمن برشمردنِ نامِ اختران یا بروجِ دوازده گانه [/FONT][FONT=&amp](صُوَرِ فلکلی) و اشاره ای به گردش خورشید به گرد آنها که چهار هنگامِ سال را پدید می آورد و مهم بودنِ دانستنِ بــِهـِنگامِ این چهار هنگام برای شاهان و مردمان، چنین گفته میشود که: «با فرمان ِ شهریار، دستیارانِ اخترشماری، برای شناخت چارهنگامِ سال و اطلاع به مردمان برگمارده شده اند.»[/FONT]
[FONT=&amp]البته مردم عادی نسبت به بناهایی با خصیصه های نجومی، بی تفاوت نبوده و با کنجکاوی به شرحی از آنها دست می یافتند. مورد بسیار مشهور، بنای موسوم به ایوانِ «تخت ِ طاقدیس» است که به دست «خسروپرویز» پرداخت نهایی را یافت[/FONT][FONT=&amp]. تختی که به شکل طاق بود و به همین جهت آن را «طاقـدیس» می خواندند. این تخت، سایبان گنبد مانند متحرکی داشته که نقش سیارات سبعه و بروج دوازده گانه ی آسمان و صور مختلف ماه را داشته و در آتشکده گنزک بوده است. «فردوسی» چنین وصف اش کند که:[/FONT]
[FONT=&amp]چو اندر بره خور نهادی چراغ / پسـش دشت بودی و در پیش باغ / چو خورشید در شیر گشتی درشت / مر آن تخت را سوی او بود پشت / چو هنگامه تیر ماه آمدی[/FONT][FONT=&amp] / گه میوه و جشنگاه آمدی / سوی میوه و باغ بودیش روی / بدان تا بیابد ز هر میوه بوی/ زمستان که بودی گه باد و نم / بر آن تخت بر، کس نبودی دژم .../ شمار ستاره ده و دو و هفت / همان ماه تابان به برجی که رفت/ چه زو ایستاده چه رفته ز جای / بدیدی به چشم سر، اخترگرای[/FONT]
[FONT=&amp]و یا توصیفی که از تدقیقاتِ نجومیِ بارویِ «جی» و چهار دروازه آن در بسیاری از کتب می یابیم و زبانزدِ اهلِ تحقیقِ اصفهان تا سده های نخستِ هجری بوده است. این بارو به فرمان «پیروز» فرزندِ «یزدگرد» (هیجدهمین پادشاه ساسانی[/FONT][FONT=&amp]/ 459-484 میلادی ) و به دستِ «آذرشاپوران» ساخته شد و چهار دروازه آن را در چهار روز ِ متوالیِ«خور» (روز ِ یازدهم ِ ماه) و «ماه» و «تیر» و «گوش» ساخته و آنها را «درب ِ خور»، «ماه بَر»، «تیر بَر» و «گوش بَر» نامیدند. شرحی که «ابن رُسته» در اواخرِ سده سوم هجری از آن می دهد، بسیار جالب توجه است:[/FONT]
[FONT=&amp][... بر باروی شهر «صد» برج وجود دارد و شهر دارای «چهار» دروازه است: دروازه خور (به سمت بازار) – درواه ی اسفیج (ماه بر)– دروازه ی طیره (تیربر)– دروازه ی یهودیه (گوش بر)چهاردروازه شهر به طرف طلوع و غروب ستاره ی«جَدی» و طلوع و غروب ستاره «سرطان» باز می شود. [/FONT]
[FONT=&amp]بابِ خور: وقتی آفتاب در اولین درجه از برج «جَدی» (دی ماه) باشد، موقع طلوع ستاره کاملاً با درها روبرو قرار می گیرد و خورشید مستقیماً بر آنها می تابد... بابِ یهودیه: در همان درجه و موقعیت به هنگام «غروب» (نور خورشید بر درها می تابد[/FONT][FONT=&amp]).[/FONT]
[FONT=&amp]
زمانی که آفتاب در اولین درجه از برج «سرطان» (تیر ماه) باشد، شعاع آن درست بر بابِ «اسفیج» می تابد و دروازه مقابل درجه طلوع آفتاب می باشد .... و در همان درجه روبروی دروازه «طیره» غروب می کند.] 8).[/FONT]

[FONT=&amp]«مفضل بن سعد مافروخی» در کتاب «محاسن اصفهان» (سده پنجم هجری) ضمن روایتِ ساختِ بارویِ «جِی» (بخش شهریِ اصفهان عهد ساسانی) توسط «آذرشاپوران»، از بنایِ دهی خارج از بارو و دروازه شهر سخن می راند که «آذرشاپوران» در آن آتشکده ای ساخت و ده را بر آن وقف کرد.[/FONT]
[FONT=&amp]پرسش این است که اگر این همه چهارطاقی در نقاط مختلف ایران بر حاشیه روستاها و راه ها عملکردی تقویمی داشته اند و انقلاب های زمستانی و تابستانی در آنها قابلِ رصد بوده و اخترشماران یا مردمِ آن روزگار برای دانستن زمان دقیقِ آغاز فصل ها به آنها نیاز داشتند، چطور هیچ یک از مورخین و جغرافیانویسان ِ قدیم بر این کاربری ِ تقویمی تأکید و اشاره ای ندارند؟[/FONT]
[FONT=&amp]شمار فراوانِ چارطاقی های فارس به ویژه مرا همیشه به یادِ این گزارش «ابوالقاسم بن احمد جیهانی» در کتاب «اشکال العالم» (سده ی چهارم هجری) می اندازد که: «آتش خانه ها، بیشتر از شمار و حفظ است، زیرا که در هیچ شهری و قصبه ای نیست که در آن بسیار آتش خانه ها نیست.»[/FONT]
[FONT=&amp] رصدخانه خورشیدی برای سنجش گردش خورشید و استخراج تقویم و تشخیص روزهای اول هر ماه خورشیدی و انقلاب های تابستانی و زمستانی و اعتدال های بهاری و پاییزی معرفی کرده و این کشف خود را گشاننده راز بسیاری از بناهای باستانی و مجهولات تاریخ علم در ایران و جهان باستان دانسته بود![/FONT]
«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2
پاسخ
#30
نخستين اشاره در تاريخ اساطير ايران بهوجود پرچم، به قيام کاوه آهنگر عليه ظلم و ستم آژي دهاک(ضحاک) بر ميگردد. در آنهنگام کاوه براي آن که مردم را عليه ضحاک بشوراند، پيش بند چرمي خود را بر سر چوبيکرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شدند.

در نبردی که میانتازیان و ایرانیان در نزدیکی نهاوند رخ داد سپاه ایران شکست خورد و تازیان به درفشکاویان ساسانیان دست یافتند و به همراه فرش بهارستان نزد عمر فرزند خطاب بردند کهاز گوهر های بسیار پرچم شگفت زده شد و دستور دار فرش را تکه کردند و پرچم را سوزاندنو گهر های آنرا تقسیم نمود.پس از هجوم تازیان بهایران که نمایش نقش تندیس بر گرده شیر که نمادی از خدا میبوده با اسلام هم آهنگینداشته را برداشتند و بجای تندیس میترا فقط نماد خورشید بر پشت شیر سوار کردند ونشان شیر و خورشید از آن هنگام بدون تندیس میترا نمایان شد.
برگه ها ئی که در کاوش های باستانشناسی بدست آمده نشان میدهدکه پیوند تنگاتنگی میان پیکره "شیر" و "میترا" وجود دارد.نقشی که در زیر پله های کاخ آپادانا در تخت جمشید میبینیم (شیری گاوی را می درد)این گمان را استوار تر میکند. در برگه های بدست آمده در اروپا (آئین میترا تابدانجا رسوخ کرده بود) میبینیم که "میترا" که گاه زاده سنگ گاه زادهخورشید، گاه زاده و همتای «آناهیتا» خوانده میشود در غاری گاوی را میکشد. در آوندها، سنگ نبشته ها، برگه ها، کاسه ها وبشقاب های ایران کهن نمونه هائی از شیر کهگاوی را میکشد نمودار است.در ادبیات "مزد یسنا، یشت ها" زرتشت همبستگی میانمیترا و (خورشید) را پذیرفته و میگوید: خورشید نشانه پادشاهی و چیرگی ایران بودهاست. در بالای چادر شاهان چهره خورشید که از بلور ساخته شده بود میافراشتند. گمانکرده اند که ایرانیان خورشید پرستند ولی در باور ایرانیان « شـــیـــد » (نور) استکه بزرگترین آفریننده همه چیز است و خورشید تنها باز تابی از اهورا مزدا است.ا
ز زمان غزنویان تا زمان صفویه نقش شیر و خورشید در تمامی پرچم های ایران بودهاست. شیر و خورشید یک نماد ملی بوده و با دگرگون شدن پادشاهان این نشان ملی دگرگوننمیشده. تنها شاه اسماعیل و شاه تهماست بر روی پرچم خود نشان شیر و خورشیدنداشتند. پرچم شاه اسماعیل یکسره سبز و بر بالای آن نقش ماه میبوده است. شاهتهماسب که در ماه (حمل) گوسپند بدنیا آمده نقش گوسپند را در روی پرچم نقش کرد.:confused:
درزمان صفویه آیات قران بر روی پرچم ظاهر شد.حجم عظیم شواهد تاریخی ومتون ادبی و باستان شناسی که احمد کسروی، مجتبی مینوی و سعید نفیسی گردآوری و بررسی کرده اند، نشان میدهدکه خورشید در صورت فلکیِ اسد در منطقةالبروج از قرن هفتم هجری نقشی نمادین و رایجشد. تحقیقات مینوی، نفیسی و کسروی نشان می دهد که این نشان از ستاره بینی وارد فرهنگ عام، نشانها و نقوش هنریشده است و از آنجا به تدریج و در حدود قرن نهم هجری معادل قرن پانزده میلادی بهنقوش پرچم ها وارد می شود. بگفته شاپور شهبازی در ایرانیکا «این نماد تلفیقی ازسنن کهن ایران و عرب و ترک و مغول بود.»در زمان حکومت قاجار نشان شیر به امام علیتعبیر میشود و نقش شمشیر به آن اضافه میشود

بنوشته کیندرمن در دانشنامه اسلام نشان شیر و خورشید در ایران بعداسلام عمدتاً برگرفته از نشان ستاره بینی، خورشید در برج اسد است. واضح است که هنر اسلامیبسیاری از سنن را بدون تغییر آشکاری از تمدن های قبل به عاریت گرفته بود. ناممکن استکه شروع چنین باوری را پیدا کرد. در دوران باستان از اشکال ستارگان برداشت ها وتفسیرهایی میکردند. بابلیان طالع سلاطین را درصورت فلکی شیر می دیدند. آنها شیر رابه عنوان سلطان حیوانات را در برجی که انقلاب تابستانی در آنبوقوع می پیوندد قرار دادند. این به عنوان نشانه غلبه خورشید بود و از همین رو استکه عیسی شیر یهودا(بعنوان غلبه کننده بر مرگ) و علی شیر خدا نام داشت.

حتی نوع شیری هم درپرچم های گوناگون کشیده میشد فرق داشت از تغییراتی که در زمان سلطنت فتحعلی شاه دردرفش و علامت دولت ایران رخ داد، تغییرات در نژاد شیر بود، بدین معنی که قبل ازاواسط سلطنت فتحعلی شاه، همیشه شیری که در سکه ها و درفش های ایران نقش می گردید،شیر ایرانی بود، زیرا «شیرهای ایرانی چه نر و چه ماده، بی یال بوده اند نه همچونشیرهای آفریقا که نرهایشان یالدار و ماده شان بی یالست» از این زمان با تأثیرگرفتن از اروپاییان تصویر شیر بر اساس شیرهای نر آفریقایی که دارای یال بودندترسیم می شود.

در دوران حکومتقاجاریان هر یک از پادشاهان یه تغییرات جزیی را وارد پرچم ایران میکردند تا اینکهپرچم سه رنگ ایران هم وارد عرعه میشود.

و در زمان پهلوی باحفط حالت اصلی پرچم تغییرات جزیی در نوار دوزی های دور پرچم به وجود میاد و پرچم رسمی ایران میشود و حتی در بسیاری از شعرهای ملی نیز از نماد پرچم ایران استفاده کرده اند.

و با شروع شدن انقلابنماد شیر و خورشید به کلی برچیده میشود از پرچم ها از سال ۱۹۲۹ شیر و خورشید سرخ به عنوان یکی از نشان های رسمیجمعیت صلیب سرخ جهانی در کنار نشان های هلال احمر و صلیب سرخ پذیرفته شد. از ۴ سپتامبر ۱۹۸۰ نظام جمهوری اسلامیایران به طور رسمی اعلام نمود که از این پس نشان هلال احمر را به کار خواهد گرفت، هر چند حق خودرا برای بازگشت به نشان شیر و خورشید محفوظ می دارد. کنوانسیون ژنو همچنان نشان شیر و خورشید سرخ رایکی از نشان های رسمی خود می داند

خواجه نصیر توسی در منظومه خود در ستاره شناسی می نویسد:
[TABLE]
[TR]
[TD]اولین از بروج با هشتم
[/TD]
[TD][/TD]
[TD]نام آن بره و دگر کژدم
[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]هر دو مریخ را شدند بیوت
[/TD]
[TD][/TD]
[TD]همچو برجیس را کمان با حوت
[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]زهره را خانه ثور و هم میزان
[/TD]
[TD][/TD]
[TD]شمس را شیر و ماه را سرطان
[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]تیر را خانه و شه و جوزا
[/TD]
[TD][/TD]
[TD]مر زحل راست جدی و دلوعطا
[/TD]
[/TR]
[/TABLE]

در شعرهای شاعران ایران نیز چنین باوری را می توان یافت. قطران تبریزی دربارهٔ رفتن پادشاه آذربایجانبدیدن شاه گنجه چنین گفته است.
[TABLE]
[TR]
[TD]اگر به خانه شیر آمده است شید رواست
[/TD]
[TD][/TD]
[TD]بدان که خانه شیداست شیر بر گردون
[/TD]
[/TR]
[/TABLE]
«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
تاریخ نجوم در کشور های قدیم دنیا هلیا 32 17,888 08-20-2016, 11:03 PM
آخرین ارسال: irantrn
نجوم در قرآن kamy 3 3,797 11-02-2012, 12:29 AM
آخرین ارسال: kamy
تاریخچه علم نجوم mars 4 4,254 02-29-2012, 04:12 PM
آخرین ارسال: amir adib
منجمان تاریخ ایران abadanastro 2 3,913 08-07-2007, 02:08 PM
آخرین ارسال: abadanastro

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان