تالار گفتگو ستاره‌شناسان

نسخه‌ی کامل: از صفر
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3
فقط همینو می تونم بگم که اسمم نیلوفره.از دبستان به طرز عجیبی عاشق آسمون مرموز شب بودم،نور مهتاب آرومم می کرد.کلاس چهارم که بودم یه دختری به مدرسه ی ما اومد که اونم مثل من شیفته ی سقف قیرگون آسمون شب بود.ما تا به اونوقت چیز زیادی از ستاره شناسی نمی دونستیم وتصمیم گرفتیم در مورد این طبیعت فراموش شده تحقیق کنیم ما از همون صفر شروع کردیم به مطالعه وتحقیق.زنگای تفریح درمورد تحقیقایی که کرده بودیم وآرزوهایی که داشتیم حرف می زدیم.درواقع یه جورایی باهم مسابقه می دادیم هرکی اطلاعات واخبار بیشتری پیدا می کرد برنده می شدماخیلی "آرزوها داشتیم می خواستیم یه روزی فضانورد بشیم می خواستیم زمینو از اون بالا نگاه کنیم.روزها گذشت وبالاخره من واون از مدرسه ی تیزهوشان قبول شدیم وبه امید پیشرفت هرچه بیشتربا هزاران امیدوآرزو وارد این مدرسه شدیم سال اول معلم فیزیکمون ما و4نفر از دوستای دیگه مونو که اوناهم تا حدودی باما هم عقیده بودن رو تشویق به ادامه ی این راه می کرد اون زمونا ما آرزوداشتیم ماشین زمان اختراع کنیم خیلی آرزوی شیرینی بود ما تا می تونستیم در مورد کیهانشناسی وسیاهچاله ها وکرمچاله وبعد زمان و...خوندیم وتحقیق کردیم به امید اینکه یه روزی بتونیم به گذشته یا آینده بریم ولی وقتی یه کم گذشت فهمیدیم این رؤیایی بیش نیست هنوزم به خوش خیالی اون زمونمون می خندیم.ولی خوبیش این بود که مایه چیزایی کم وبیش از کیهانشناسی فهمیدیم.
خیلی سخت بود که اون معلمو که مثل یه دوست بود از دست بدیم ولی کاری از دستمون ساخته نبود بالاخره بعد ازرفتن اون معلم وبا تلاشای ما کلاس ستاره شناسی تشکیل شد ویه تلسکوپ کوچولوودوتا دوربین دوچشمی هم برای مدرسه گرفتن. نمی دونید چقدر برای تشکیل این کلاس تلاش کردیم وبرای تبلیغش چه کارا کردیم .همایش،مسابقه و...تشکیل دادیم وتا حدودی دینمونو به آسمونی که میشه گفت تنها دلخوشیمون بود ادا کردیم ولی هنوزم هم خیلی راه های نرفته باقیه وهنوزم هم خیلی حرفای ناگفته به سنگ راز همه ی عاشقان آسمان شب(ماه)توی دلا تلنبارشده.
من هم زمانی در تیزهوشان بودم و اولین گروه ستاره شناسی مدرسه رو تشکیل دادم.
بعدش خواستم انتقالی بگیرم که متاسفانه قبول نشدم.
یعد اومدم تویه یه مدرسه عادی.
تویه مدرسه دوباره انجمن ستاره شناسی شباهنگ رو تشکیل دادم.
اولین کلاس ستاره شناسی شهرمون رو راه اندازی کردم و این کلاس 3 سال است که پا برجاست.
خلاصه داریم برای نجپم ایران تلاش می کنیم.
سلام به همه ی عاشق ها .

عاشق هایی که آسمون شب رو ترجیح میدن به همه چیز .

من هم یه منجم مثله بقیه .بارها گفتم که چطور به ستاره شناسی علاقه مند شدم و چه هدفی دارم .

فقط اینو بگم که عاشق آسمانم .
نیلوفر خانم گفت که بیوگرافیم رو اینجا بنویسم من هم از اونجا کپی کردم اینجا!
بهزاد باقری هستم 17 ساله از رفسنجان! الان هم پیش ریاضی هستم!
راستش من نه تو بچگی یک دنباله دار دیدم که علاقه مند بشم، نه تلسکوپی تو یک فروشگاه! من از طریق آقایی بنام ابراهیم ویکتوری با اختر فیزیک و کیهانشناسی آشنا شدم!(شاید بشناسیدش، کتاب شگفتی های جهان هم از اثرات ایشونه که واقعا جالبه!) بطوری که خیلی چیزا رو یاد گرفتم از کیهانشناسی! اردیبهشت همین امسال بود که یک کنفرانس کارگاه ستاره شناسی تو رفسنجان برگزار شد با حضور آقایان جعفری زاده، ابوالفتح، خسروی؛ اینجا بود که ستاره شناسی را بصورت جدی شروع کردم و حالا هم به لطف شما دوستان عزیز و کتابهایی که خوندم و البته مجله ستاره شناسی حالا یه چیزایی درباره ی ستاره شناسی می دونم!
البته این رو هم بگم که ما این حوالی کسی مثل آقای جعفری زاده رو نداریم که کمکمون کنه تا یه انجمن ستاره شناسی داشته باشیم(البته خیلی دوست داشتم که یکی تو شهر ما هم راه می انداختم)!
تموم شد! همین بود!
ممنون.ببخشید که من اینو گفتم آخه باید یه کم سایت مرتب تر بشه.
واقعاممنون
شاد باشید Big Grin
نه، منظور بدی نداشتم!
منم موافقم که انجمن نظم بیشتری داشته باشه!
سلام به همگی
من آسمون رو از کودکی دوست داشتم وهمیشه زمستونا نگاهم به کمربند جبار بود البته اون موقع نمی دونستم که اینا ستاره های کمربند جبار هستن ووقتی فهمیدم که شبکه ی 4 برنامه ای در رابطه با آسمون داره همیشه آسمان شب رو نگاه می کردم ولی نمی دونستم که توی اهواز هم کسایی هستن که فعالیت ستاره شناسیی انجام می دن .خلاصه تا دو سال پیش وقتی یکی از هم کلاسی هام توی مدرسه یک آگهی دستش بود درباره ی یه انجمن ستاره شناسی توی اهواز... من اون شب به شماره ی روی آگهی زنگ زدم و دو روز بعد توی انجمن ستاره شناسی اهواز با مدیریت آقای جعفری زاده ثبت نام کردم و تا حالا هم که عضو این انجمن هستم.
واقعا چه زود گذشت....
من به عنوان رفیق قدیمی نیلوفر ابراز ناراحتی می کنم و نمیدونم باید چی کار کرد این موضوعی است که روزی در خونه ی هر کدوم از ما را می زند و روزی باید با اون روبور بشیم وتنها حرفی که میتونم بزنم اینه که واقعاض متاْسفم همین. Cry :oops: Sad
atiye12 نوشته: من به عنوان رفیق قدیمی نیلوفر ابراز ناراحتی می کنم و نمیدونم باید چی کار کرد این موضوعی است که روزی در خونه ی هر کدوم از ما را می زند و روزی باید با اون روبور بشیم وتنها حرفی که میتونم بزنم اینه که واقعاض متاْسفم همین. Cry :oops: Sad
مگه چی شده ؟؟؟؟
من هم کنجکاو شدم بدونم چرا ؟ مگه چی شده ؟؟ :?:
صفحات: 1 2 3