تالار گفتگو ستاره‌شناسان

نسخه‌ی کامل: خاطرات رصدی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
با سلام خدمت تمامی دوستان گرامی
چه خوب می شد که ما توی یکی از تاپیک ها خاطرات رصدهامون رو می نوشتیم!
و این صفحه می شد یک دفتر خاطرات خانوادگی!!!!!!!!
البته خانواده جوان نجوم کشورمون!
خیلی خوب می شد!
ما جوون ترا می تونستیم از تجربه دیگران استفاده کنیم!
به امید خاطرات شما دوستان!
سلام.
من با شما موافقم.اصلاً وقتی تجربه ها گفته بشه به آموزش تبدیل میشه.
اولین رصد من با دوربین دوچشمی بود.اون موقع فکر میکردم میتونم سطح سیارات رو ببینم Big Grin اما هرچه تلاش کردم نشد اما مناظر جالب تری رو دیدم. Smileموقع خرید بهتره اول هدفمون رو از دیدن مشخص کنیم
اولین شب وقتی روی پشت بوم رفتم همسایه ما به خیال اینکه من دزدم و یه سری وسایل هم دستمه چنان دادی زد که خودمم ترسیدم :lol: خلاصه اینکه با شهادت پدر مادرم که بابا دخترمون بوده نه دزد از اطلاع دادن به پلیس خودداری کرد :wink:
منم یه خاطره بگم:
ما یه بار جمع شدیم مدرسه تا مثلا هلال ماه رصد کنیم.
البته تنها کسب تجربه بود.
اما موقع غروب تموم آسمون صاف به جز یه ناحیه ی 30 درجه ای دور موقعیت ماه و خورشید!!!

bebakhshid keyboarde man farsi nadare hamin 4 khat ro ba zahmate faravan neveshtam.
با سلام
من فکر می کردم که دوستان از این بخش استقبال کنند ولی ....
در جواب شما دوست محترم باید بگم که اشکالی نداره که انگلیسی هم بنویسید
فقط یه چیزی بنویسید که ما از تجارب شما بتونیم استفاده کنیم.
با تشکر
هیچ وقت یادم نمی‌ره اولین باری که رفتم رصد با گروه خودمون بیرون به قصر بهرام، دائم منتطر بودم برسیم. هوا در تهران کاملاً ابری بود. پیش‌بینی نمی‌تونستیم کنیم با ابر رو برو میشیم یا آسمون پرستار. قبلاً آسمون رو با دیدگاهی که اون موقع داشتم ندیده بودم.حتی در مینی بوس هم ابر می‌دیدم. شب شد و نا تازه داشتیم می‌رسیدیم قشر بهرام. ولی قبل از اون ابرها کنار رفتن. من اول متوجه نشدم...چند لحظه‌ بعد که خواستم آسمون رو ببینم چیزی چشمم رو به خودش جلب کرد. کاملاً آشنا بود! ولی پر نور...و با شکوه!
دب اکبر! و از اون ور مینی بوس خوشه‌ی پروین! و باز چراغ‌های مینی بوس روشن شد و من منتظر موندم. این تازه اول شگفت زده شدن من بود! وقتی رسیدیم...هوا کاملاً صاف بود. نگاهی به بالا انداختم. نخواستم نگاه اولم ناقص بشه. وسائل رو که بردم بالای بام و گذاشتم کناری، چیزی که می‌دیدم واقعاً گیجم کرده بود. من هیچ صورت فلکی رو نمی‌تونستم پیدا کنم. زیبا بود و با شکوه. تا اون موقع هنوز قشر بهرام گرفتار آلودگی نوری الانش نشده بود.
هیجان زده بودم. از طرفی بارش جوزایی بود و واقعاً‌ نمی‌دونستم باید با صدای بچه‌ها از جا بپرم یا خودم رو بزنم به کری و فقط محو تماشا بشم. دوربین کوچیک 8*10 روسی داشتم و دارمش و خواهم داشت. وقتی صورتهای فلکی و محیط اطراف ستاره‌ها و مناطق مشهور رو که می‌دیدم واقعاً هیچ چیز رو نمی‌تونستم تشخیص بدم. بی‌نهایت زیبا و نورانی. آسمان واقعاً پرستاره.
کار به اینجا ختم نشد...تقریبا غیر از من و چند تا از دوستان دیگه که با گروه‌اهی دیگه اومده بودند همه خواب بودند. و من یک فرصت هم داشتک خلوت کنم با خودم و از تلسکوپ گروه‌مون 6 اینیچی بازتابی فاجعه‌ی صاایران بود!؟ ولی 6 اینچ برای دیدن گذر «یو» از جلوی مشتری در حد تشخیصش کافی بود. از سرما نمی‌دونستم باید چی کار کنم! جا نبود برای استراحت. تا صبح بیدار بودم و برای خودم 250 تایی شهاب رو که گاهاً دوتایی و موازی می‌اومدن یا آذرگوی‌های زیبا رو رصد می‌کردم. خستگی و تشنگی داغونم کرده بود. ولی هیچ وقت این بهترین رصد خودم رو فراموش نمی‌کنم.
الان خیلی گرفتار کار و دوباره دانشگاه و این جور چیزها شدم. دلم برای رصد سخت زمستونی تنگ شده.
من اولین رصدی که داشتم با دوربین دوچشمی پدریزرگم بود.یه دوربین خیلی کوچیک و یه جایی از اون هم شکسته بود.البته من بیشتر برای بازی گرفته بودمش و داداش کوچیکترمو از تو حال دید میزدم که تو اتاق چی کار میکنه.بعدم هم که الکی رفتم اسمون رو باهاش نگاه کردم.
دوستان گرامی سلام
از پستهای شما تو این بخش ممنونم
اما!
عنوان این تاپیک خاطرات رصدی بود نه اولین رصد!!
البته همیشه اولین ها از هر چیزی، بهترین ها و جزء خاطره انگیز ترین ها هستند.
حالا بعد از اینکه تعدادی از دوستان خاطره اولین رصدشون رو نوشتن که همیشه اولین ها خاطره بخش ترین هستند
امیدوارم که این پست ها تداوم داشته باشه و خاطرات جالب خود روش های رصدی ابتکاری و محل های رصد مناسب رو به ما معرفی کنند!
جالب ترین خاطره رصدی من اولین رصدم بود :wink:
مایه باررفتیم یه منطقه ای به نام نکارمن که پرخرس بود.همه ی بچه هابعدازیه رصدطولانی تویه چادر جمع شده بودن تا خستگی درکنن وبعضیهاهم برای شادکردن بقیه کارهای جالبی انجام میدادند.تلسکوپها10متراونورتراز پادربود ومن بی خبراز دنیا تنها جرم میزدم!!!!چندبار حس کردم که ازپشت سرم صدایه خرخر میاد ولی گفتم احتمالا یکی ازبچه هاداره مسخره بازی درمیاره ؟! Sad :wink: امابعدصدانزدیکترشد.منم عصبانی رفتم سربچه هادادزدم که:این چه وضعیه؟!یه دفعه دیدم همه خوابن !!!!!! Sad Sad دادوفریادکردم که خرس اومده همه چنان ازجاشون پریدن ورفتن تویه ماشین که هرچی چرنده وخزنده وپرنده تایک کیلومتری بود دررفت! Big Grin بعدکه چراغ انداختیم دیدیم یه چیزی داره درمیره!!!!!!!!! Cry ماهم گازه مونو گرفتیم ساعت 3 بامداد ازروی تپه هایه بدونه جاده تلق-تلوق اومدیم پایین ! :wink: جالبه که بدمنین اونشب مافقط 10تادختر بودیم به همراهه راننده ی پیرمون! :wink: تازه بعدشم کلی اتفاقه دیگه افتاد! Big Grin