ارسالها: 483
موضوعها: 17
تاریخ عضویت: Mar 2012
نمونه ای از شعر نه هجایی مانی:
هپت اپاختر پرزید، اد دو
ازدهاگ آگوست او گیشت
اد پدهان ی ایردوم آسمان
ال آگوست، اوشان پد وانگ
انپسین(!) گردنیدن رای، نرو ما یک
فرستگ دو ابر گمارد
اوشان دودی ال او دیمند، اد
باریست ی روشن، اهراپت، اد
اژ واد اد روشن، آب اد آذور
اژ گومیرشن پارود، روشن
رهی دو، هان ی خورخشید، اژ
آدوراد روشن پدپنژ بربسپ
فرهرین وادین روشنین، آیین
او آذورین، او دواژده در.
ترجمه ی این قطعه این است:
هفت اختر را بر چبید (یعنی – نصب کرد) و دو
اژدها را بر بست و مقید ساخت
و بدان آسمان زیرین بر
بداشت شان و برای
گردانیدن آن آسمان، نرو ماده
دو فرشته بر گماشت
ایشان (عناصر مختلط نور و ظلمت که در عالم ظلمانی به چنگ اهریمن اسیر بودند) دیگر بار به سوی ویمند و دربار «حصار» شتافتند و از باد و آب روشن و آتشی که از ریزش رسوب کرده، روشن،
گردونه ی دوگانه ی آتشین برای خورشید (ساخت) و پدر روشنایی، پنج باروی، فروهری و بادی و آب روشن
و آتشین و دوازده در(شعر در ایران، نوشته ی شادروان بهار، ص 17-16.)
«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2
ارسالها: 483
موضوعها: 17
تاریخ عضویت: Mar 2012
12-05-2012, 08:25 PM
(آخرین تغییر در ارسال: 07-15-2013, 12:53 PM توسط هلیا.)
شعری از حافظ و معنی آن:گوهر جام جم از کان جهانی دگر است تو تمنا ز گل کوزه گران می داری جام جم، یعنی اسطرلاب.یعنی با گلی که از آن کوزه می سازند نمیشود اسطرلاب ساخت؛ اسطرلاب گِل مخصوصی می خواهد که معدن آن با معدن گِل کوزه فرق دارد !مباحثی از این دست می پردازه که مثلا کسی که با اسطرلاب کار می کند باید خصوصیات ویژه ای داشته باشد و توانایی های جسمی خاص، مثلا باید چشمش خوب ببیند، و حافظ به این نکته توجه داشته ، آنجا که میگوید :به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد که خاک میکده کُحل بصر توانی کردیعنی؛ باید سرمه به چشمت بکشی تا قوی شود و بتوانی اسطرلاب کار کنی !در طب قدیم برای آنکه چشم خوب ببیند سرمه تجویز میکرده اند !در تلمیحات نجومی حافظ، مثل سایر تلمیحات او حرفی و بحثی نیست، اما نتیجه ی این تلمیحات، نتیجه ای هنرمندانه و شاعرانه است، مثلا در بیت :بگیر طُره ی مه چهره ای و قصه مخوان که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل استهم یک سلسله اصطلاحات نجومی به کار رفته است مثل ِسعد و نحس و زهره و زحل، هم به نظریات نجومی مبنی بر اینکه زهره، سعد است و اثر سعد میبخشد و زحل، نحس است و اثر نحس برجا میگذارد اشاره شده، اما در نهایت خواجه حرف خود را زده است : «اغتنام فرصت» و دعوت به خوشباشی و توصیه بدین امر که این سخنان یاوه را - که سعد، نتیجه ی تاثیر زهره است و نحس، نتیجه ی تاثیر زحل.
«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2
ارسالها: 483
موضوعها: 17
تاریخ عضویت: Mar 2012
ماه خورشيد نمايش ز پس پرده زلف آفتابي است كه در پيش سحابي دارد
اي كه إنشاءعطارد صفت شوكت توست عقل كل چاكر طغراكش ديوان تو باد
بياور مي كه نتوان شد ز مكر آسمان ايمن به لعب زهره چنگي و مريخ سلحشورش
بگيـر طــرة چهــره اي و قـصـه مــخوان كه سعد و نحس ز تأثير زهره و زحل است
بــه آهـوان نظــر شـــير آفــتاب بگــــير به ابــروان دو تــا قـوس مشتـــري بشــكن حافظ
در اشعار حافظ از خورشيد با نامهايي چون مهروخور نيز ياد شده است و زهره را با نام ديگر ناهيد مي توان يافت .اما ديگر سيارات را با همان اسامي آشنا و متعارف مي يابيم .او خورشيد را جايگاه بلند و رفيع ، عطارد را پيك آسماني و اديب، زهره چنگي را مايه طرب و شور شادي آسمان ،مريخ را جنگجو و زحل را نحس مي داند.
«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2
ارسالها: 483
موضوعها: 17
تاریخ عضویت: Mar 2012
تلطیف اوایی تیر و تیشتر
رضا مرادی غیاث آبادی
در زبان فارسی معانی گوناگونی برای واژه «تیر» آمده است. تا آنجایی که موضوع این گفتار است، واژه «تیر» در زبان فارسی برای نامیدن سیاره عُطارِد، ستاره شباهنگ (شِعرای یَمانی)، ماه نخست تابستان، روز سیزدهم ماه، و نیز به معنای خدنگ، ناوک، آنچه با کمان انداخته میشود، و عموماً تندی و تیزی و شتابندگی بکار میرود.
شباهت املایی و معناییِ این واژه ها موجب شده که لغت «تیر» در آثار بسیاری از نویسندگان، دستکم در دو مفهوم کاملاً جداگانه دچار اختلاط معنایی شوند و بجای یکدیگر بکار روند. این آمیختگی در آثار بسیاری از قدما نیز دیده می شود. برای نمونه ابوسعید گردیزی در باب بیست و دوم «زَین الاخبار» و ابوریحان بیرونی در فصل نهم «آثارالباقیه»، پرتاب تیر به دست آرش کمانگیر را یکی از علت های ایجاد جشن تیرگان در سیزدهم تیرماه دانسته اند.
به عبارت دیگر، آنچه «تیر» نوشته و خوانده میشود؛ دو واژه مستقل و کاملاً جداگانه با معانی و مفهوم های متفاوت هستند که با یکدیگر اشتباه گرفته شده اند و میشوند.
واژه «تیر» در معنای ستاره شباهنگ، بازمانده و تلطیف آوا شده ای از واژه اوستایی «تـیـشْـتْـرْیَـه» و «تـیـشْـتَـر/ تِـشْـتَـر/ تْـریشَگ/ تیر» (بهار، ص ۱۶۵) در زبان پهلوی است. تیشتر نامی برای بزرگترین و درخشان ترین ستاره سراسر آسمان (در صورت فلکی سگ بزرگ یا کَلب اکبر) و نیز نامی برای ایزد باران آوری است که با آن اینهمانی دارد. تیشتر یکی از یشت های کهن اوستا را به خود اختصاص داده که تیشتر یشت/ تیر یشت نامیده می شود و در ستایش و بزرگداشت این ستاره پرفروغ آسمان سروده شده است.
امروزه نخستین طلوع بامدادی این ستاره در مردادماه اتفاق می افتد. اما در حدود ۴۰۰۰ سال پیش، نخستین طلوع بامدادی این ستاره در حدود اوایل تابستان بوده است که نام ماهِ «تیر» نیز از همین واقعه گرفته شده است (مرادی غیاث آبادی، ص ۹۵).
به این ترتیب، واژه تیر در معنای نامی برای ستاره شباهنگ و ایزد پیوسته به آن، ماه نخست فصل تابستان، روز سیزدهم هر ماه خورشیدی ایرانی و جشن تیرگان در سیزدهم تیرماه، همگی بازمانده ای از واژه اوستایی «تـیـشْـتْـرْیَـه» است.
نام تیشتر یا تیر در متون مانوی به زبان سغدی و اسناد کوه مغ «تـیـش» (قریب، ص ۱۵۸)، در زبان و گاهشماری خوارزمی باستان «چـیـری» (بیرونی، فصل یازدهم)، در زبان و گاهشماری کهن سیستانی «تیرکیانوا» (بیرونی، فصل پنجم)، در برخی متون بین النهرین «تِـشـوپ» (درخشانی، ص ۴۵۳) آمده است.
لازم به یادآوری است که واژه تیر، در ترکیب و معنای دیگری نیز دیده شده است که امروزه در تاجیکستان و افغانستان رواج دارد و به سراسر فصل پاییز یا خزان «تیره ماه» میگویند. این ترکیب در شاهنامه فردوسی هم چندین بار در همین معنا بکار رفته است.
اما واژه «تیر» در معنای خدنگ، ناوک، آنچه با کمان انداخته میشود و عموماً تندی و تیزی و شتابندگی، بازمانده و تلطیف آوا شده ای از واژه اوستایی «تـیـغـری»، فارسی باستان هخامنشی «تـیـگْـرَه» و پهلوی «تـیـگْـرَگ» (بهار، ص ۱۶۸)/ «تـیـگْـر» (آریان پور، ۲۰۹) است.
این واژه در سنگ نبشته های فارسی باستان هخامنشی در ترکیب «تـیگْـرَه خَـئـودا» به معنای سکاهای تیزخود، و همچنین برای نامیدن نام های گوناگونی در زبان های باستان (برای نمونه نام چند تن از پادشاهان آشوری) و نیز برای نامیدن رود «تـیـگْـرَه» بکار رفته است. رود تیگره همان رود امروزی «دجله» در بین النهرین است که به سبب تندی و شتابندگی چنین نامیده می شده است و اکنون هم در زبان های اروپایی تـیـگْـریـس (Tigris) خوانده میشود. همین نام در ترجمه عیلامی سنگ نبشته داریوش در بیستون «تـیـکـرَه» (کینگ، ص ۲۰) و در ترجمه اکدی همین سنگ نبشته «دیکْـلَـت» بکار رفته است. کتیبه های سومری این رود را «دیـگـیـنَـه» (درخشانی، ص ۴۶۷) نامیده اند که در آن زبان نیز به مانند دیگر زبان ها، معنای تندی و تیزی را می دهد.
اما نام «تیر» که برای سیاره عُطارِد و ایزد/ دیو پیوسته به آن، در زبان های فارسی، پهلوی و سغدی آمده، غیر از نام مشابهی است که برای ستاره شباهنگ بکار رفته است. در اینجا تیر به معنای تند و تیز، از آن رو بر این سیاره نهاده شده که طول مدت حضور آن در آسمان شامگاهی بسیار کوتاه است و به دلیل نزدیکی به خورشید، تنها ممکن است تا چند دقیقه پس از غروب خورشید و یا پیش از طلوع آن قابل مشاهده باشد. تیر یا عطارد بیش از بیست درجه از خورشید فاصله نمی گیرد.
بطور خلاصه، در زبان فارسی دستکم با دو واژه جداگانه با دو معنای گوناگون سروکار داریم که هر دو «تیر» نوشته و خوانده میشوند. یکی از این دو، تلطیف شده واژه «تیشتر» است و به عنوان نامی برای ستاره شباهنگ و ایزد پیوسته به آن، ماه نخست فصل تابستان، روز سیزدهم هر ماه در گاهشماری*های ایرانی و نیز برای جشن تیرگان در سیزدهمین روز تیرماه بکار میرود. دومین آنها، تلطیف شده واژه «تیغره» است و به عنوان نامی برای سیاره عطارد و ایزد/ دیو پیوسته به آن، خدنگ و آنچه با کمان اندازند، رود دجله، و هر چیز تند و تیز و شتابنده بکار می*رود. این دو معمولاً با یکدیگر اشتباه گرفته میشوند و معنا و کارکردهای هرکدام به دیگری نسبت داده می*شود.
«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2
ارسالها: 483
موضوعها: 17
تاریخ عضویت: Mar 2012
با درود فراوان
اینم یه قسمت کوچیکی از قسمت اول کتاب گران قدر شاهنامه فردوسی:
چراغست مر تیره شب را بسیچ
به بد تا توانی تو هرگز مپیچ
چو سی روز گردش بپیمایدا
شود تیره گیتی بدو روشنا
پدید آید آنگاه باریک و زرد
چو پشت کسی کو غم عشق خورد
چو بیننده دیدارش از دور دید
هم اندر زمان او شود ناپدید
دگر شب نمایش کند بیشتر
ترا روشنایی دهد بیشتر
به دو هفته گردد تمام و درست
بدان باز گردد که بود از نخست
بود هر شبانگاه باریکتر
به خورشید تابنده نزدیکتر
بدینسان نهادش خداوند داد
بود تا بود هم بدین یک نهاد
همین طور که میبینین به ماه و اهله اون اختصاص داره و بسیار هم زیبا و خوش اهنگ هستش
«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2