ارسالها: 203
موضوعها: 11
تاریخ عضویت: Apr 2010
سلام
خب ابريه ديگه :!:
در زير آسمان كوير به سر ميبرم.....
و اين داستان آسمان است و همچنان ادامه دارد ....
آسمان بالاي سرم
شيري و آسمان دلم
سبز است .....
سر بزنيد :
http://www.lootsky.blogveb.com
ارسالها: 203
موضوعها: 11
تاریخ عضویت: Apr 2010
سلام كسي خاطره ماطره نداره
در زير آسمان كوير به سر ميبرم.....
و اين داستان آسمان است و همچنان ادامه دارد ....
آسمان بالاي سرم
شيري و آسمان دلم
سبز است .....
سر بزنيد :
http://www.lootsky.blogveb.com
ارسالها: 2,100
موضوعها: 92
تاریخ عضویت: Jun 2007
این خاطره رو فکر کنم قبلا تعریف کردم
یه بار توی کوچه با بچه های محل داشتیم ماه گرفتگی رصد میکردیم که یه بنده خدایی اومد پیله شد که رصد کنه
چشمی رو با دست گرفت و سرش رو گذاشت ته تلسکوپ پشت آینه اصلی ! فکر می کرد چشمی دسته تلسکوپه و از اون پشت مثله شکستی ها باید نگاه کنه . ما هم کلی خندیدیم . :lol: :lol:
ارسالها: 203
موضوعها: 11
تاریخ عضویت: Apr 2010
بيچاره بنده خدا
در زير آسمان كوير به سر ميبرم.....
و اين داستان آسمان است و همچنان ادامه دارد ....
آسمان بالاي سرم
شيري و آسمان دلم
سبز است .....
سر بزنيد :
http://www.lootsky.blogveb.com
ارسالها: 95
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Jun 2010
نخند آقا ......
نخند ..........
خوب نمیدونست بنده خدا ............
با نگاه کردن به آسمان فقط به گوشه ای از قدرت پروردگار پی خواهیم برد .
ارسالها: 203
موضوعها: 11
تاریخ عضویت: Apr 2010
چشم :?
در زير آسمان كوير به سر ميبرم.....
و اين داستان آسمان است و همچنان ادامه دارد ....
آسمان بالاي سرم
شيري و آسمان دلم
سبز است .....
سر بزنيد :
http://www.lootsky.blogveb.com
ارسالها: 471
موضوعها: 7
تاریخ عضویت: Apr 2011
منم با دوستام داشتیم نگاه ماه میکردیم با یه تلسکوپ 76میلیمتری یه اقا از اونجا رد شد حالا اسمشو نمیگم گیر داده بود منم میخوام نگاه کنم گفتم نمیشه رفتم داخل چشمی 4 میلیمتر رو اوردم دیدم تا اقاهه داره نگاه میکنه.وقتی رفتم پیشش چپ چپ بهم نگاه میکرد گفت اینم تلسکوپ تو داری داری چشم خودم رو توش میبینم. دوستام داشتن از خنده میمردن ولی به رو خودشون نمیاوردن. وقتی اقاهه رفت بلند زدن زیر قهقه.گفتم چتونه چه خبره؟گفتن چشمی رو برداشته بودیم اقاهه داشت تو فوکوسر بدون چشمی نگاه میکرد.منم زدم زیر خنده.اقاهه از پشت دیوار در اومد گفت من رو سر کار میزارید پدر.......خلاصه وقتی دیدیم این حرف زد تلسکوپ برداشتیم فرار کردیم.دو قدم بر نداشته بودیم دیوار صوتی رو شکوندیم(این تیکه لاف بود).خلاصه هنوز که هنوزه ما با یارو مشکل داریم. :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol:
اگر خواهی بمیری بی بهانه / بخور ماست وخیار وهندوانه!
ارسالها: 4
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Dec 2009
سلام... خب اولین خاطره ی من هم اینه :
من کلا زیاد آسمونو م میدیدم ولی تجربشو با یک تلسکوپ نداشتم. ( یک تلسکوپی هست ولی خب زیاد خوب نیست!!)
بعد دوستمم مثه من . یه روز رفته بودم خونه ی دوستم و فهمیدم که تلسکوپ خریده. ما هم خیلی با شوق و ذوق یک ساعت قبل غروب آفتاب رفتیم بالا پشت بومشون.... اول گذاشتیم یکم آسمون تاریک بشه :!: بعد یک چیزی در اومد... هر چی سعی کردیم که نتونستیم اونو ببینیم!! و تنها چیزی که دیدیم چراغای خیابونا بود
وقتی هم که تاریک شد ----> :? آخه میترسیدیم از بالا پشت بوم بیفتیم واسه همین رفتیم تو حیاط...! وقتی دیگه داشتیم نا امید میشدیم فهمیدیم چشمی ها رو نذاشتیم :roll: بعد باز چشمی ها رو گذاشتیم.... یه ستاره ی آبی دیدیم!! خیلی خوشحال و شاد و خندان بعد دریافتیم که انتن بوده این نور آبی
hock: بعد از مدتها تلاش هم 3 تا ستاره رصد کردیم!!
ولی واسه اولین رصد جالب بود
آرزو کن به اندازه ی تلاشت یا تلاش کن به اندازه ی آرزو هات............
ارسالها: 764
موضوعها: 11
تاریخ عضویت: Jun 2010
عجب خاطره ی به یاد ماندنی بود.
اگه از این خاطرات داشتین بنویسین.
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود هر که فکرت نکند ، نقش بُوَد بر دیوار
«بوستان سعدی»
حسین ابراهیمی
ارسالها: 442
موضوعها: 27
تاریخ عضویت: Aug 2010
من از چند برنامه رصدی یه خاطره مشترک دارم.
اونم اینه که قبل از رصد هواشناسی رو چک می کردیم هوا صاف بود، ولی به محض اینکه میرفتیم واسه رصد ابر میومدو رصد رو فلج میکرد. اینی که میگم بیش از 15 بار اتفاق افتاده. همین 10 روز پیش که احتمال نیمه ابری شدن هوا نزدیک 0 بود. رفتم رصد، هوا که ابری شد هیچی، یه بارون نم نم هم اومد.
آره توو ماه خرداد. :roll:
جالب این بود زمان دانشجویی هر وقت که من بودم هوا ابری میشد :? ولی اگه نمیومدم هوا صاف بود و تا صبح بچه ها رصد می کردن.... :!:
من نحس هستم؟