جاتون خالی رفتیم رصد
#1
جاتون خالی، بازم رفتیم رصد. برای سومین بار در طول این تابستان، اعضای انجمن ستاره شناسی اهواز، به همت مدیر این انجمن -خسرو جعفری زاده- راهی رصد خارج از شهر شدند. روز پنجشنبه 2 شهریور 1385، من و 17 نفر دیگر از اعضای انجمن، ساعت 3:6 بعد از ظهر، سوار بر مینی بوس هیوندای سفیدرنگ و البنه کولردار، راهی سفر شدیم و پس از چند بار توقف در بین راه، ساعت 6:50 عصر به مقصد رسیدیم. دبیرستان امیرکبیر، واقع در روستای چنبره، از توابع شهرستان دزفول، و در نزدیکی شهر سردشت. این مکان رصد ما بود. وسایل اپتیکی هم به اندازه ی کافی موجود بود: یک تلسکوپ دابسونی 8 اینچ sky watcher (توووپ)، یک تلسکوپ TAL 120، یک دوربین دوچشمی 80*20 و دوتا دوربین تک چشمی 50*20 که آخری مال خودم بود(البته مال مدرسه).
خلاصه... حوالی ساعت 8:30 عصر بود که با برپایی وسایل، بچه ها کار خودشون رو شروع کردند. البته ما پسرها ترجیح دادیم اول شام بخوریم، بعد رصد کنیم. سیاره ی مشتری، اولین سوژه ی رصد بود که تلسکوپ ها با نشونه رفتن به سمت اون، کارشون رو شروع کردند. مثل همیشه، من و دوست خوبم میلاد جبوری عباسی، با هم همراه بودیم و دوتایی رصد می کردیم. ما هم پس از رصد سحابی دمبل از پشت تلسکوپ 8 اینچ (وای چه اپتیکی داشت! 8O ) کارمون رو در ساعت 9:20 به طور جدی شروع کردیم. دوربین دو چشمی، تلسکوپ TALو دوربین تک چشمی، ابزارهایی بود که به تناوب ازشون استفاده می کردیم. در واقع منتظر فرصت بودیم و هرکدوم که بی کار می شد رو تصرف می کردیم! از گردونه ی آسمان و کتاب راهنمای ماهانه ی آسمان شب هم به عنوان نقشه استفاده می کردیم.
من با دوربین 80*20، خوشه ی چوب لباسی و اجرام:m4-m6-m7-m11-m31-m36-m37-m38-m52
با دوربین 50*20، خوشه ی پروین، خوشه ی h&x، و اجرام: m8-m22
و با تلسکوپ TAL هم m21 رو پیدا و رصد کردم. البته بعضی از اجرام رو هم با چند تا از اپتیک ها رصد کردم. مثلا سحابی جبار و خوشه ی پروین رو با همه ی وسایل دیدم. ولی حیف شد، چون عزیز دلم، m51، رو نتونستم رصد کنم. ولی در عوض، غیر از من هیشکی نتونست m11 رو پیدا کنه(موش نخوره منو!!!) راستی، غیر از رصد یه کار دیگه هم کردم: با دوربین عکاسی ZENIT که البته اون هم مال مدرسه است، چندتا عکس از ستارگان دور قطبی گرفتم که راستش انتظار ندارم هیچ کدوم خوب دربیاد، چون اولین تجربه ی عکاسی من بود.
خلاصه... شب تا صبح با آسمون حال کردیم. بعدش هم وقتی که آفتاب دراومد، وسایل رو جمع کردیم و مشغول خوردن صبحانه(کیک و ساندیس!) شدیم. بعد هم چندتا عکس یادگاری گرفتیم و ساعت6:10 صبح سوار بر مینی بوس راهی اهواز شدیم. جاتون خالی چرت زدن تو ماشین چه حالی می ده!!!
و بالاخره ساعت 9:20 صبح روز جمعه 3 شهریور 1385، شهر عزیزمون اهواز، پذیرای ما بود.
آسمان مال من است...
پاسخ
#2
سلام.
امیدوارم خوش گذشته باشه.
اطمینان 100درصددارم که خوش گذشته وحدس می زنم حتی احساس بی خوابی هم نکردید پیش دوستان رصدکردن یه چیز دیگه ست.
مثلا خسوف کلی همین سال هم که ما تو مدرسه با گروه ستاره شناسی برای رصد مونده بودیم تا صبح بیداربودیم (البته یه ساعت خوابدیم) وهیچ کدوم نه خسته بودیم نه خواب آلود.
شب گرچه تیره وتاراست ولی محفل تمام آرزوها وخوابهای روشن وامیدهای فروغین به طلوعی دیگراست.
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان