ارسالها: 847
موضوعها: 51
تاریخ عضویت: Feb 2009
دوستان ببینید اینقدر هم نباید خوشبین باشیم
به نظر من با رسیدن به اونا تنها چیزی که به مخ آمریکاییه و شاید هم خودمون برسه جنگ با اونا و استفاده از فناوریشون به زوره!!!
ارسالها: 2,100
موضوعها: 92
تاریخ عضویت: Jun 2007
این سوژه اسمش <اگه ما به موجودات هوشمند برسیم ؟! > است
ولی من که فکر نمی کنم ما حالا حالا ها به اون ها برسیم
در واقع اگه ما تفکر سفر با موشک اون هم مسیر های طولانی رو داشته باشیم هرگز موفق نمیشیم
مگه این که یه جوری این مسیر رو دور بزنیم و کوتاهش کنیم یا اسباب سفرمون رو عوض کنیم !
ارسالها: 847
موضوعها: 51
تاریخ عضویت: Feb 2009
ارسالها: 2,100
موضوعها: 92
تاریخ عضویت: Jun 2007
با فکر
یه جورایی بصورت غیر مادی
مثلا روحمون رو از بدنمون جدا کنیم و بعد به سیاره دیگه بریم و اونجا برای خودمون یه کالبد از عناصر موجود بسازیم !
ارسالها: 50
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Aug 2009
البته دوستان اگه یک ذره علمی نگاه کنیم راه های دیگه ای هم هست مثل اینکه یک میدان گرانش خیلی قوی درست کنیم و فضا رو باهاش خم کنیم این جوری سریع تر میرسیم
بر شما باد کشف جهان
the universe yours to discover
ارسالها: 2,100
موضوعها: 92
تاریخ عضویت: Jun 2007
من که میگم یه فضایی دیدین در برید قبل از این که کبابتون نکرده
ارسالها: 1,258
موضوعها: 119
تاریخ عضویت: Oct 2005
abadanastr نوشته: من که میگم یه فضایی دیدین در برید قبل از این که کبابتون نکرده
منم موافقم چون هنوز هدف اونها رو که نمیدونیم :lol:
اما به نظر من اگه به اونها برسیم حرفهایی دو طرف برای گفتن داریم. مثل اینکه هدف اونها از طی این مسیر طولانی چیه؟؟ البته این گفته هم هست که ممکنه اونها با فناوریشون این مسیر طولانی رو کوتاه کرده باشن!
بعد بهشون میگیم ما روی زمین یه چیزی(میگویم چیز چون در حد سخن است) داریم. اونم اسمش گفتگوی تمدن هاست
اما واقعاً اونها خیلی میتونن به ما کمک کنند.
یه حدیثی هست که الان یادم نیست بعداً میگم :wink:
دوشنبه , 18 مهر 1384.گاهی یه تاریخ آدمو پر انرژی تر میکنه.منو استروتاک
ارسالها: 847
موضوعها: 51
تاریخ عضویت: Feb 2009
دوستان به بحث جالبی رسیدیم و اون اینه که اگه یه موقعی به موجودات هوشمند فرازمینی بربخوریم چطوری باهاشون ارتباط برقرار می کنیم؟
ارسالها: 50
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Aug 2009
خیلی راه ها هست همون جوری که با یه ادم کور و کر می شه ارتباط برقرار کرد شاید خیلی ها هلن کلر رو نشناسند اون نویسنده بود ولی از 19 ماهگی گور و کر بود در ادامه زندگی نامه ی او رو می زارم
هلن آدامز کِلِر (به انگلیسی: Helen Adams Keller ) (۲۷ ژوئن، ۱۸۸۰، توسکامبیا، آلاباما - ۱ ژوئن، ۱۹۶۸، کانکتیکات وستپورت) نویسنده نابینا و ناشنوا و فعال سوسیالیست آمریکایی بود.
زندگینامه
کودکی
هلن کلر، در ۲۷ ژوئن ۱۸۸۰ در «توسکامبیا» در ایالت آلاباما، متولد شد. او هنگامی که ۱۹ ماه بیشتر از زندگیاش نمیگذشت، در اثر ابتلا به یک نوع بیماری (شاید تب سرخ یا تب مخملک)، بینایی و شنوایی خود را از دست داد و ارتباطش با دنیای بیرون قطع شد. هنگامی که کلر شش سال داشت، او را به الکساندر گراهام بل نشان دادند و گراهام بل پس از معاینه، یک معلم ۲۰ ساله به نام آن سالیوان (میسی) را که در موسسه آموزش نابینایان پرکینز در بوستون فعالیت میکرد، برای آموزش او فرستاد. چنانکه کلر بعدها درباره خود مینویسد، زندگی واقعی او در یک روز از ماه مارس سال ۱۸۸۷ وقتی که تقریباً ۷ ساله بود، با ورود معلمش به زندگی او آغاز شد. او از این روز به عنوان مهمترین روزی که در زندگی به خاطر دارد، یاد میکند. سالیوان معلمی سخت کوش و فوقالعاده بود که از مارس ۱۸۸۷ تا پایان عمر خود در اکتبر ۱۹۳۶، در کنار کلر ماند.
سالیوان با فشار دادن علاماتی توسط انگشتان خود، به عنوان حروف، بر کف دست هلن با او ارتباط برقرار میکرد و از این راه برای آموزش کلمات به او استفاده مینمود. در عرض چند ماه کلر فرا گرفت که چگونه اشیایی را که لمس میکند، به آن حروف ربط دهد و آنها را هجی کند. او همچنین، موفق شد تا به وسیله لمس کارتهایی که حروف برجسته بر آنها نوشته شده بود، جملههایی را بخواند و با کنار هم چیدن حروف در یک لوح، خود جمله بسازد. بین سالهای ۱۸۸۸ و ۱۸۹۰، کلر زمستانها را در موسسه پرکینز، برای آموزش خط بریل گذراند، سپس زیر نظر «سارا فولر» در بوستون، برای آموختن صحبت کردن، دورهای آموزشی و تدریجی را آغاز کرد. او همچنین لبخوانی از طریق لمس دهان و گلوی شخص صحبت کننده را فرا گرفت.
تحصیلات
هلن كلر هشت ساله و معلمش آن سالیوان در بروستر، کیپ کود، ماساچوست، ۱۸۸۸.
هلن حتی وقتی که دخترک کوچکی بود بسیار مشتاق ورود به دانشگاه بود. در سن ۱۴ سالگی، وی در یک مدرسه ناشنوایان در نیویورک ثبت نام کرد و در ۱۶ سالگی به «مدرسه کمبریج بانوان جوان» در ماساچوست راه یافت. کلر در سال ۱۹۰۰ توسط کالج رادکلیف پذیرفته شد و ۴ سال پس از آن، به کمک آنی سالیوان معلم خود، که سخنرانیها را در کف دست او مینوشت، از آنجا فارغ التحصیل شد. در این مدت او توانست با فشار دادن انگشت بر گلوی آنی و تقلید ارتعاشات صوتی او صحبت کردن را بیاموزد. بنابراین او اولین فرد نابینا- ناشنوایی بود که از دانشگاه فارغ التحصیل شد.
نویسندگی
هلن کلر از زمانی که در دانشگاه «رادکلیف» دانشجو بود، نگارش را آغاز کرد و این حرفه را ۵۰ سال ادامه داد. علاوه بر «زندگی من»، ۱۱ کتاب و مقالات بیشماری در زمینه نابینایی، ناشنوایی، مسائل اجتماعی و حقوق زنان به رشته تحریر در آورده است.
فعالیتهای اجتماعی و سالهای پایانی
هلن کلر هرگز نیاز نابینایان و نابینا- ناشنوایان دیگر را از نظر دور نمیکرد. او از دوستان دکتر «پیتر سالمون»، مدیر اجرایی خدمات هلن کلر برای نابینایان بود و او را در تأسیس مرکزی یاری نمود که به عنوان مرکز ملی هلن کلر برای جوانان و بزرگسالان نابینا- ناشنوا نام گرفت.
هلن کلر عضو حزب سوسیالیست آمریکا بود و در چندین انتخابات پیاپی از نامزدی یوجین دبس، چهرهٔ معروف کمونیست و سوسیالیست، حمایت میکرد. او در زمینهٔ حقوق زنان نیز فعال بود و از کنترل بارداری و حق رای برای زنان حمایت میکرد. او در ضمن عضو اتحادیهٔ کارگری چپ "کارگران صنعتی جهان" بود و در مطلبی به نام "چرا به کارگران صنعتی جهان پیوستم" توضیح میدهد که چطور تحت تأثیر اعتصاب لارنس به عضویت این اتحادیه در آمده.
هلن کلر از طرفداران انقلاب روسیه بود و در مطالبی چون "به روسیهٔ شوروی کمک کنید" و "روح لنین" به این قضیه میپردازد.
در سال ۱۹۳۶، هلن کلر به «کانکتیکات وستپورت» رفت و تا پایان عمر در آنجا ساکن بود. او درژوئن ۱۹۶۸ در سن ۸۷ سالگی درگذشت.
بر شما باد کشف جهان
the universe yours to discover
ارسالها: 2,100
موضوعها: 92
تاریخ عضویت: Jun 2007
باید یادتون باشه اون ها احتمال زیاد زبون ما رو نمی فهمن !